_ شعرهایی که می پسندم _ خاطرات شعری من
تَرَکیدم! بدو بیرون چقَدَر خونسردی
آه! یک ذره مرا صبر و شکیبایی نیست. .... - رضا احسان پور -
تا انتهای شعر را از شدت خندیدن نمی توانستم تایپ کنم اما با تلاش زیاد! از آن عکس گرفتم می توانید از اینجا و اینجا بخوانیدش.
حال و احوالم این قدرها هم شاد نیست اما در هر حالی هم که باشم با خواندن این شعر از آن لبخندهای پهن روی صورتم می نشیند.
کورس پوست هم تمام شد. چیزهایی یاد گرفتم (استاد خوب در این گروه پیدا می شود.) و از آن مهمتر چیزهایی فهمیدم یکی شان این بود که چرا این دو ترم فیزیوپاتولوژی را کم کاری کردم و حسرتش را می خورم اما سعی می کنم این روزهای حالا را از دست ندهم که دو سال دیگر موقعی که انشاالله اینترن باشم حسرت حالا را نخورم. تلاش خودم را کردم امتحان تشریحی بود و امیدوارم که حداقل به کف نمره قبولی یعنی 12 برسم.
ناصر فیض - املت دسته دار
پ ن : دو سه روزی ست حالمان خوب است؛ همین که سخت نمی گیرم؛ همین که فکر نمی کنم؛ همین که غصه نمی خورم؛ همین بی دلیل ...
پ ن :حیف است طایری چو تو در خاکدان غم
زین جا به آشیان وفا میفرستمت (حافظ)
طبیب نسخه ی درد مرا چنین پیچید
دو وعده خوردن چایی به وقت چاییدن
...
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام می و گفت ژاژ خاییدن
...
حکیم کاردرستی به همسرش فرمود
شنیده ایم که درد آور است زاییدن ...
یا این بیت های مثنوی دانشجویی عباس احمدی
بر جوانی خودم آذر زدم خر زدم، هی خر زدم، هی خر زدم 1
چون نتایج آمد اشکم شد روان فحش دادم بر زمین و بر زمان
ما این یکی امتحان را تا همین حد (صورتی) خر زدیم شاید وصف حال سایر دوستان و امتحانهای دیگر ما این مصراع باشد.
سلام امروز یکی از دوستان قدیمی که اصلاْ فکرش را هم نمی کردم ما را یادش بیاد چه رسد به اینکه به وبلاگ سر بزند را دیدم نسبت به مطلب قبلی حضوری واکنش نشان داد حالا از وبلاگ بگذریم دیدار تازه شد خاطره روزهای نه چندان دور انگاری همین دیروز پنج سال پیش بود... . مطلب قبلی کمی خوب نظرم را بیان نکرده ام هر چند که آخرش هم گفتم تاثیر پاییز بود اما کلی این دوستمان را شاد کرده بود از دو جهت یکی از این لحاظ که سوژه متلک زدن پیدا کرد و یکی ... خیلی دلم برای دوست نه همکلاسی نه همکار نه ... لک زده بود یه دوست که متلک انداختنش هم از سر دوستی باشد ...
درس و دانشگاه بالکل بی بخارم کرده بود
بس که بودم سر به زیر و در غذا کافور بود
من هم همینطوری این بیت طنز را از عباس احمدی برایش خواندم و بعد کل شعر را خواندیم و خندیدیم و تغییر کردنمان را حس کردیم و گفتیم و تمام شد...
نفرین به وفاداریات ای دوست که با من
پیمان سر پیمان شکنی بستی و رفتی
چون خاطرهی غنچهی پرپر شده در باد
در حافظهی باغچه ها هستی و رفتی -|فاضل نظری|-
بگذریم
«سرّ من از ناله ی من دور نیست»
گرچه اصلاً سور و ساتم جور نیست
«سینه خواهم شرحه شرحه از فراق»
تا بگویم فرق خر را با الاغ!
...
هر کجا هستی به بی فکری بساز
جاده ی اندیشه را دیدی بگاز
...
از من و حافظ که کمتر نیستی!
شاعری، برگ چغندر نیستی
...
در ادامه مطلب بخوانید اگر کمی هم به هجو رفت به شاعر مربوطه نه من!
دلم گرفته بود وقتی این شعر را دوباره خواندم کمی...
عباس احمدی