دو قدم مانده به گل

_ شعرهایی که می پسندم _ خاطرات شعری من

داس مه نو

نه فقط شهر من از باغچه عاری شده است.
مزرع سبز فلک نیز تجاری شده است.

غلامرضا طریقی - به جهنم


حوالی: شعر, تک بیت, به جهنم, غلامرضا طریقی
+ انتشار یافته در  پنجشنبه بیستم خرداد ۱۳۹۵ساعت 23:22  توسط احسان جمشیدی   | 

خانه زهرا و علی

تنها نه فقط خانه زهرا و علی... نه هر خانه که با عشق درآمیخت درش سوخت. - غلامرضا طریقی -


حوالی: شعر, تک بیت, ایام فاطمیه
+ انتشار یافته در  سه شنبه دوازدهم اسفند ۱۳۹۳ساعت 16:15  توسط احسان جمشیدی   | 

خاک تو سرت احسان

منم آنکه روز مرگم، دو-سه تا گزینه دارم!
نه فقط دلی شکسته، پر درد و کینه دارم!
به خدا اگر نخندی سرطان سینه دارم!

سرطانی ام، به قولی که نداده ای عمل کن
به بهانه ی مداوا علنا مرا بغل کن!
سریال زندگی را دو-سه صحنه مبتذل کن!

چه غمت ؟ که در جهنم به نفس نفس می افتم؟
که من از هوای گرمش به همین هوس می افتم!
توکه پیش من نباشی، به دَرَک که پس می افتم!

به خدا اگرچه شوری به تن شریف من نیست!
تو اگر طبیب باشی سرطان حریف من نیست!
دو-سه سکته هم حریف بدن ضعیف من نیست!

تو از آن طبیب هایی که فروختی دوا را!
چو نیامدی و مُردم«تو و دوستی خدا را»
«به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را!»

غلامرضا طریقی - ایمان بیاورید به تمدید فصل سرد (شعری با بیت های سه مصرعی تحت عنوان سه گانی در کتاب)

دو خواهرزاده دارم یکی شان را که قبلاً در اینجا معرفی کردم حدود سه ساله است و من را این طور صدا می کند دایی ایسان دکتر بیشعور بی لی(= بی لیاقت) خیلی حق دارد...
آن یکی شان امسال کلاس اول است و دوبار دیکته عنوان این دو + + پست وبلاگ را اشتباه نوشته است (اصلاً به همین دلیل آن را برای عنوان آن پست ها انتخاب کردم و ارتباط آن با قطار ) 

این ترم هم تمام شد مدتی وقت خالی دارم  اینجا می نویسم در همین پست و پست های بعدی 


حوالی: شعر, غلامرضا طریقی
+ انتشار یافته در  شنبه هجدهم بهمن ۱۳۹۳ساعت 20:52  توسط احسان جمشیدی   | 

مدار بی پايان

اين چند روز تعطيلي ميان دو نيمسال دانشگاهي هم گذشت . هيچ کدام از کارهایی که در برنامه داشتم را اجرا نکردم همه ي روزها با کسالت مرگباري گذشت . دانشگاهي که -در سطح کيفي خوب اگر نگويم خيلي خوب آن- بجاي دانش افزايي جايي براي دلمردگي است يا شايد براي من اين طور است، به قول مرحوم سيد حسن حسيني:
" شاعري وارد دانشکده شد
دم در
ذوق خود را به «نگهباني» داد! "
الان مي فهمم هر چيز که واراداتي باشد و با فرهنگ ما سازگار نباشد و حتي با فرهنگ ما ساخته نشده باشد آن کارکرد اصلي خود را ندارد.بگذريم ما هم که قادر به تغيير شرايط نيستيم فقط مي توانيم آهي بکشيم. آهـ.
این چند روز این بیت در ذهنم به وجود آمد اما هرگز غزل آن تمام نشد مثل خودم. البته این بیت مطلع این ناتمام غزل نیست:
اعتباری ندارد فروتن بودنم
جزرم اما مد ندارم چه کنم!
"وراجی بس است نوبت غزل است"

بس است هر چه زمين از من و تو بار کشيد
چگونه می شود از زندگی کنار کشيد ؟

چقدر می شود آيا به روی اين ديوار
بجای پنجره نقاشی بهار کشيد ؟

برای دور زدن در مدار بی پايان
چقدر بايد از اين پای خسته کار کشيد ؟

گلايه از تو ندارم چرا که آن نقاش
مرا پياده کشيد و تو را سوار کشيد

حکايـت من و تو داستان تکه يخی ست
که در برابر خورشيد انتظار کشيد

ادامه شعر غلامرضا طریقی در ادامه مطلب


حوالی: غلامرضا طریقی, احسان جمشیدی, سیدحسن حسینی
ادامه مطلب
+ انتشار یافته در  جمعه بیستم بهمن ۱۳۹۱ساعت 16:23  توسط احسان جمشیدی   |