دو قدم مانده به گل

_ شعرهایی که می پسندم _ خاطرات شعری من

تو هر زمان كه بیایی شروع تقویم است

خدا تو را كلمه خواند و در دهانم ریخت
سپس به هیات یك شعر بر زبانم ریخت!

جهان تسلسل تاریكی عمیقی بود
ستاره خواند تو را و در آسمانم ریخت!

به فال نیك گرفتند هر چه فنجان بود
شبی كه قهوه ی چشمت در استكانم ریخت!

خدای كوزه به دوش آمد و سر ظهری
تو را چو جرعه ی نابی به عمق جانم ریخت!

تو هر زمان كه بیایی شروع تقویم است
صدای پای تو در آخرالزمانم ریخت

تو اسم اعظم عشقی كه جبرییل تو را
به طعم خوشه ی انگور در دهانم ریخت!

كبري موسوي قهفرخي
و بخوانید توضیحی راجع به این شعر در وبلاگ شاعر


حوالی: شعر, غزل, عشق, انتظار
+ انتشار یافته در  چهارشنبه چهارم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 19:7  توسط احسان جمشیدی   |