دو قدم مانده به گل

_ شعرهایی که می پسندم _ خاطرات شعری من

خانه دل های ما را عشق٬ خالی کرد و رفت / ناگهان برق محبت٬ اتصالی کرد و رفت

ماجرا این است : کم کم کمیت بالا گرفت
جای ارزش های ما راعرضه کالا گرفت

احترام یاعلی٬  در ذهن بازوها شکست
دست مردی بسته شد پای ترازوها شکست

فرق مولای عدالت بار دیگر چاک خورد
خطبه های آتشین متروک ماند و خاک خورد

زیر باران های جاهل ٬ سقف تقوا نم کشید
سقف های سخت ٬ مانند مقوا نم کشید

با کدامین سحر از دل ها محبت غیب شد؟
ناجوانمردی هنر٬ مردانگی ها عیب شد؟

سید حسن حسینی بقیه در ادامه مطلب


قرار بود چند مدت به ادبیات بپردازم تا شروع دانشکده که دیگر وقت خیلی طلاتر می شود چند کتابی را اینترنتی سفارش دادم یکی یکی زنگ می زنند می گویند این کتاب نیست این کتاب دیگه چاپ نمیشه و ... خوبه بازم یه چند تاییش هم بود حیف که ما قدر هنر را نمی دانیم ... و این فقط ادبیات نیست که مظلوم است...

ببخشید که مدتی است تلخ خوان شده ام و پست ها هم قهوه ای

شعر خیلی خیلی عالی است....


حوالی: شعر, مثنوی, تلخ
ادامه مطلب
+ انتشار یافته در  سه شنبه پنجم شهریور ۱۳۹۲ساعت 18:33  توسط احسان جمشیدی   | 

مولای درویشان

دلم تنگ است و دلتنگ اند دلتنگان و دل ریشان
شب قدر است٬  لبخندی بزن ٬ مولای درویشان!

اگر همسو نمی گردند با فریادهای تو
نمی گریند دل ریشان٬ نمی چرخند درویشان

هنوز آن سوی دنیا قدر خوبی را نمی فهمند
فراوانند بدخواهان و بسیارند بدکیشان

رها از خود شدم آن قدر این شب ها که پنداری
نه با بیگانگانم نسبتی باشد نه با خویشان

به مرگ زندگی!... من مرگ را هم زندگی کردم
جدا از زندگانی کردن این مرگ اندیشان

شب قدر است لبخندی بزن تا عید فطر من
تبسم عیدی من باد ٬ بادا عیدی ایشان

علیرضا قزوه


این شب ها می ترسم از خودم برایم دعا کنید...

برای همه ی کسانی که رشته ای از مهر ما را به هم گره می زند چه آن ها که می شناسمشان به ظاهر چه آنها که حتی نامشان را هم نمی دانم دعا می کنم

مرد بودن سخت است


حوالی: شعر, غزل, رمضان, شب قدر
+ انتشار یافته در  دوشنبه هفتم مرداد ۱۳۹۲ساعت 16:49  توسط احسان جمشیدی   | 

سلام الله بسم الله...

بهارهای شگفتی
در راهند
فردا ، گلی می شکفد
که بادها را
پرپر می کند! - علیرضا قزوه

+ابري غريب مي‌رسد و خيمه مي‌زند
آهي عميق مي‌كشم و تار مي‌شوم - قربان ولیئی

+خس خس
سینه ام
به بهار بی تو
حساسیت دارد - احسان جمشیدی

+مبیعی بود و شیطان چانه زد تا پیر شد بلعم
زر و زن را میانجی کرد و غافلگیر شد بلعم

صلای آسمانی چون مسیحا را فروگیرد
بمان تا یوشع احمد اریحا را فروگیرد - علی معلم دامغانی


+پانوشت: این چند روز می خواستم تارنما را بروز کنم اما هر بار به دلیلی نشد... روز اول عید که دنباله سرماخوردگی سال پیش سرمان را به گیج آورد و کارمان را به بیمارستان کشاند و ...
دنباله شعر قربان ولیئی و استاد علی معلم دامغانی را در ادامه مطلب بخوانید و کل شعر را با صدای خود استاد بشنوید و نیز داستان بلعم باعورا را بخوانید...


حوالی: علی رضا قزوه, احسان جمشیدی, علی معلم دامغانی, قربان ولیئی
ادامه مطلب
+ انتشار یافته در  چهارشنبه هفتم فروردین ۱۳۹۲ساعت 15:34  توسط احسان جمشیدی   | 

غدير

برای غدیر دنبال شعری، بیتی، نثری گشتم اما تصمیم گرفتم که...

 اَلْيَوْمَ تَوَاقَفْنَا عَلَى سَبِيلِ اَلْحَقِّ وَ اَلْبَاطِلِ مَنْ وَثِقَ بِمَاءٍ لَمْ يَظْمَأْ

امروز ما با هم بر سر دو راهي حق و باطل ايستاده ايم كسي كه به آب اعتماد كند تشنه نمي ماند

بخشی از خطبه ۴ نهج البلاغه

اين را هم بخوانيد در رجا نيوز شب شعر علوي

پی نوشت: ابن چند روز تعطیلی چگونه گذشت براي من!!! روز اول 4 شنبه را صبح استراحت کردم ظهر تا حدود شب مطب دکتر ارتوپد بودم پایم را از گچ cast بيرون آوردم و شب هم بعد از حدود 4 ماه اين پا را شستم پنج شنبه هم دنبال ساخت كفش طبي بودم كه قرار شد حدود 20 روز ديگر تازه! ساخته شود امروز كمي جنين شناسي براي امتحان خواندم خدا رحم كند مثل بافت شناسي ترم قبل شده ترم قبل هم خدا  به نذر ما نگاهي انداخت و در حالي كه فكر مي كردم افتاده ايم 14 شدم در حالي كه حدود 75درصد كلاس كمتر از 14 شده بودند خدايا بازم نگاهي... راستي خيلي پام درد مي كنه و نميشه باهاش راه رفت...

عيدتون مبارك


حوالی: امام علي, غدير
+ انتشار یافته در  جمعه دوازدهم آبان ۱۳۹۱ساعت 22:44  توسط احسان جمشیدی   | 

هر که در عین بلا شیعه بماند مرد است هر که یک موی بلغزد، به علی نامرد است

این نه عشق است برادر، که به پیشانی ماست!
و نه مُهری ست که تأیید مسلمانی ماست

داغ یک عمر گناه است که پنهان کردیم
سجده بر دوست که نه، سجده به شیطان کردیم!

هر گنه کرده و گفتیم خدا می بخشد
عذر آورده و گفتیم خدا می بخشد

بخششی هست، ولی قهر و عذابی هم هست
آی مردم به خدا، روز حسابی هم هست!

نکنیم، این همه بد در حق مولا نکنیم
کوفیان هر چه که کردند، بیا ما نکنیم

این که دزدانِ سر گردنه باشیم خطاست
چشم و گوش کر هر مأذنه باشیم خطاست

ای برادر! گنه ماست علی گر تنهاست
و اگر فاطمه - این بنت مطهّر - تنهاست

گنه ماست حرم صحن جنون می گردد
و دلِ ضامن آهو، همه خون می گردد

همه تقصیر من و توست برادر! برخیز
شیعه یعنی که من و تو، تو دلاور برخیز

شیعه یعنی که شراری زِ خدا نوشیدن
شیعه یعنی: کفن سرخ بلا پوشیدن

شیعه یعنی: به سرِ دارِ ملامت بودن
شیعه یعنی: که «سرِ دار سلامت» بودن

هر که در عین بلا شیعه بماند مرد است
هر که یک موی بلغزد، به علی نامرد است

این که از شیعه به جز نام ندانیم بد است
و نمک گیرِ چنین لقمه بمانیم بد است

یادمان رفته که ما حقّ رسالت داریم
یادمان رفته که میراث شهادت داریم

مردم! این خواب حرام است، هلا! برخیزید
جاده پیداست، به جان شهدا برخیزید!

ننگمان باد اگر عهد به یک سو فکنیم
و بگویند که ما امّت پیمان شکنیم

آی هشدار! دمی قافله را گم نکنیم
تا که امکان وضو هست، تیمّم نکنیم

ما یلانیم برادر که بلا می نوشیم
و خطر پشت خطر، تا به خدا می نوشیم

ما به خونخواهی اولاد علی آمده ایم
چارده قرن گذشته ست، ولی آمده ایم

حرف همین بود، «وَلا قوّة الاّ باللّه»
هر که مرد است قدم رنجه کند، بسم اللّه!

منیژه درتومیان
حوالی: شعر, مثنوی, شیعه, منیژه درتومیان
+ انتشار یافته در  پنجشنبه هشتم دی ۱۳۹۰ساعت 15:51  توسط احسان جمشیدی   | 

اشعار غدیر

دشت تا خيمه زد آهنگ خروشيدن را
چاه هم تجربه كرد آتش جوشيدن را

دست خورشيد در آفاق رسالت چرخيد
چنگ زد گيسوي ترديد پريشيدن را

و بيابان چه تبي داشت از انبوه سكوت
تا مبارك كند اين آينه پوشيدن را

عشق ابلاغ شد و حلقه مستان گُل كرد
تازه كرد آن خُم نو، چشمه نوشيدن را

پر شد آغوش غدير از دم «بخٍّ بخٍّ»
تا بكوبد هيجانات نيوشيدن را

عطر «من كنتُ...» و غوغاي «علي مولاه»
قافله قافله راند اين همه كوشيدن را

پروانه نجاتي
حوالی: شعر, مهدي رحيمي, پروانه نجاتي
ادامه مطلب
+ انتشار یافته در  سه شنبه بیست و چهارم آبان ۱۳۹۰ساعت 11:22  توسط احسان جمشیدی   |