عجب در آن نه که آفاق در تو حیرانند
تو هم در آینه حیران حسن خویشتنی -|سعدی|-
تو هم در آینه حیران حسن خویشتنی!
زمانه ایست که هر کس به خود گرفتار است.-|صائب یا شایدم آصفی هروی|- [داشتم دنبال غزل کامل این بیت می گشتم آخه فکر می کردم این بیت زیری به اون تلمیح داره فهمیدم خود اینم تضمینه]
چه عاشقانه به شعرم نگاه می کردی
توهم در اینه مجذوب خویشتن شده ای-|محمد حسین نعمتی|-
باز در خود خیره شو انگار چشمت سیر نیست
درد خودبینی است می دانم تو را تقصیر نیسیت-|فاضل نظری|-
پنج شنبه شب در برنامه رادیوهفت یه بچه را واسه مصاحبه آورده بودن داشت میخندید منصور ضابطیان پرسید چرا می خندی ... اون جواب داد:
من دلیلی برای خنده هام ندارم
خیلی خوشم آمد شاید واسه اینکه چند روزی هست خواهر زاده هام را ندیدم کلا عاشق بچه ام.
همین الان جمعه بعد از ظهر یکی از بچه ها پیامک داده گفته ۱۰ تا از سوتیای بامزه ت تو جزوه کلاستون بنویس ما که دیدیم بزار اونایی که ندیدنم شاد بشن ؟ من نوشتم متاسفانه جزوه رو نوشتم جا نداره.{یکی نیست بهش بگه تو که دیدی و خندیدی و تو دانشکده ما نیستی آخه چرا؟ البته اینقدرهم سوتی تو دانشکده دادم خوشبختانه تعداد کمی شون دیده شدن یا من فکر می کنم دیده شدن
حوالی:
شعر,
تک بیت,
سعدی,
صائب
+ انتشار
یافته در جمعه پانزدهم آذر ۱۳۹۲ساعت 1:14
توسط احسان جمشیدی
|
حنجره ها روزه ی سکوت گرفتند
پنجره ها تار عنکبوت گرفتند
عقده ی فریاد بود و بغض گلوگیر
بهت فصیح مرا سکوت گرفتند
...-قیصر امین پور-
شاعر ساکتِ سکوت های عاشقانه وی که با شعرهای انقلابی خود دستور زبان ِعشق را درس می داد و با شعرهایش برای صلح(1) ، جنگ این واژه ی مظلوم را با موشک(2) هم که شده به شعر آورد
شعر گفت اما نه برای خوشایندِ داوران جشنواره ها و نه حتی برای مخاطبانِ خاص او برایمان روز مبادایی(3) را ترسیم کرد یک روز بدون تو و تویی آرمانی
میشد بگویم نه ولی آخر، چیزی عوض میشد مگر با نه؟
سیلی زدم بر صورتم صد بار، شاید خیالی باشد اما نه!
در چشمه چون تصویر ماه افتاد، جوشید، طغیان کرد و راه افتاد
مردابها آغوش وا کردند، جایی بجز آغوش دریا؟ نه!
افسوس دریا را نفهمیدیم، روز مبادا را نفهمیدیم
دیدی که بعد از رفتن او شد، هر روزمان روز مبادا! نه!؟ نامردمیها
مرد را آزرد، تا در
سکوت سرد شب پژمرد
او بغض قیصر بودنش را خورد ، او نان قیصر بودنش را نه!
او در میان دوستان تنها،
افسوس وقتی گفتن از دریا
افتاده دست گوش ماهیها ، باید خروشد اینچنین یا نه؟
شاید زمان ما را عوض کرده است، این
مرد اما همچنان
مرد است
این مرد نام دیگرش درد است، چیزی که در او بود و در ما نه !
دلخسته از زندان در زندان، از جنگ با این درد بیدرمان
مرگ آمد و این
مرد بیپایان ، چیزی نگفت اینبار حتی نه
صبح سه شنبه هشتم آبان، آغوش باز سید و سلمان
آغاز قیصر بود یا پایان؟ پایان قیصر بود... اما نه!سوگواره ای برای قیصر امین پور از محمدحسین نعمتی (4)(5)
(1)و(2)و(3) واژه هایی که در شعر های قیصر خود باد و خود باران بودند
(4)سوگواره های دیگری هم برای قیصر بود از علیرضا قزوه و محمدعلی بهمنی و... بماند.
(5)می توانید فیلم شعر خوانی محمد حسین نعمتی را اینجا ببینید.
(6) چرا شعر قیصر امین پور را کامل نیاوردم هم به این دلیل بود که نخواستم شائبه این پیش بیاید که او را و شعر او را می خواهم مصادره به نفع کسی ، جناحی و یا اندیشه ای کنم.
(7)عنوان پست هم مصراعی از قیصر امین پور است
(8)نوشتم برای سالروز رفتنش هشتم آبان
(9)درباره ی قیصر بخوانید این را و این و این و خیلی اینهای دیگر
راستی سلام این روز ها حرفهای زیادی دارم اما...
امروز بعضی ها را با صدایمان و عطار بیچاره را با خوانش ضعیفمان از شعرش آزردیم
حوالی:
شعر,
غزل,
قیصر امین پور,
محمدحسین نعمتی
+ انتشار
یافته در دوشنبه ششم آبان ۱۳۹۲ساعت 18:23
توسط احسان جمشیدی
|
شب سیاه خزان رخنه کرد بید به بید
نمیرسید به رغم چراغ دید به دید
دری گشوده نشد قفل روزگار شکست
دل تمامی این شهر را کلید کلید...
زمان راستی و دوستی سرآمده بود
و بار کج که به منزل نمیرسید رسید
چه جای شکوه هزاران بهار در پیش است
از این میانه خزان یک دو غنچه چید که چید
بهار میرسد از دوردست و میریزد
دوباره درشب دلهای ناامید، امید
محمد حسین نعمتی
امروز ابتهاج خاصی دارم با اینکه از صبح که کم مانده بود اتومبیلی زیرم بگیرد و... تا دانشکده و ...
چندی روزی بود شعر نخوانده بودم شعر خونم! پایین آمده بود با اینکه امتحان فیزیولوژی دارم اما "غزل می ماند"
الان دارم به "راز دل" از آلبوم رسوای زمانه از علیرضا قربانی گوش می دهم اینجاش معرکه است
دل دیوانه ی من به غیر از محبت گناهی ندارد ، خدا داند
شده چون مرغ طوفان که جز بی پناهی ، پناهی ندارد ، خدا داند
منم آن ابر وحشی که در هر بیابان به تلخی سرشکی بیفشاند
به جز این اشک سوزان ، دل نا امیدم گواهی ندارد ، خدا داند
از اینجا می شود قسمت هایی از آلبوم را شنید
ینا به نظر یکی از دوستان چند تا شعر با موضوع خداحافظی تو ذهن یا تو رایانه داشتم گذاشتم ببخشید اگر زیاد ناب نشدخیلی سریع شد با فرمت txt میتوانید با کلیک راست و save as انرا ذخیره کرد یا مستقیم open کرد. امیدوارم یه دردشون بخوره! اینجا اینجا
حوالی:
شعر,
غزل,
موسیقی,
علیرضا قربانی
+ انتشار
یافته در چهارشنبه هجدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 17:5
توسط احسان جمشیدی
|
باید فراموشت کنم
باید فراموشت کنم
باید این نخ پوسیده را از انگشتم باز کنم
و فراموشت کنم
آه
بادبادک کودکی هایم
محمد حسین نعمتی

حوالی:
شعر,
نو,
کودکی,
بادبادک
+ انتشار
یافته در جمعه بیست و چهارم شهریور ۱۳۹۱ساعت 20:18
توسط احسان جمشیدی
|