دو قدم مانده به گل

_ شعرهایی که می پسندم _ خاطرات شعری من

من از اصل خودم برگشته ام انکار یعنی مرگ

چند روزی است که به این فکر می کنم که چرا زندگی برایم مانند سه یا چهار سال قبل شیرین نیست؟ همه چیز به نظر خوب و رو به راه است اما این رو به راهی آرامشی ندارد یا درست تر بگویم که این جور آرامشی را دوست ندارم و دلم یک زندگی پر حادثه می خواهد شاید آرامش این روزمرگی بی مزه ، این تکرار کارها حرف ها و لبخند ها نیست ؛ شاید آرامش یعنی تغییر ؛ یعنی حادثه ؛ یعنی کار ؛ یعنی گریه ای که تکراری نباشد ؛ یعنی قهقه ای که از روی عادت نیست ؛ یعنی یک روز کاری طولانی از صبح تا شب یعنی ....

بر حسب علاقه با هر وسیله ای و هر کتابی و نرم افزاری تقریباً هر روز حداقل یک بار به حافظ سر می زنم و در این سر زدن ها همه جور غزلی آمده از غزلی که حتی نمی توانم درست برای خودم بخوانمش تا آن بیت های ماندگاری که تقریباً ضرب المثل اند؛ اما این غزل چیز دیگری است هر قدر هم که دوباره بیاید اصلا شاید در این دوماه بالای 5 (اولش 10 نوشته بودم دیدم غلو است!) بار این غزل ناب  آمده ... خیلی دوستش دارم: به خاطر پوسته عاشقانه اش؛ میانه ی شیعی اش ؛ درونه ای عرفانی اش و به خاطر خود حافظ

زان یار دلنوازم شکریست با شکایت                گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم                  یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس                     گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا                سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی         جانا روا نباشد خون ریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود        از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود        زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت
ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم                        یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست                    کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم                        جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ور خود به سان حافظ             قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت

 و دیگر اینکه راستش را بخواهید از سری جدید مجموعه قندپهلو که چند روزی است از شبکه آموزش پخش می شود راضی نیستم ، توقع مرا برآورده نکرده و تا حدی هم به تکرار رسیده خصوصاً اجرای ضعیف آقای رفیع
از معدود بیت هایی که از این چند روزی که من دیده ام و پسندیده ام و در ذهنم مانده از برنامه ی دیشب آقای نظری ندوشن: تو ذاتاً قشنگی نداری نیاز / به افزودنی های غیر مجاز


 خود را اگرچــــــه سخت نگه داری از گناه 
گاهی شرایطی است که ناچاری از گناه 
  
هر لحظه ممکن است که با برق یک نگاه 
بر دوش تــــــــو نهـــاده شود باری از گناه 
  
گفتم: گنــــــاه کردم اگر عاشقت شدم… 
گفتی تو هم چه ذهنیتی داری از گناه !

.... نجمه زارع


 پ ن : عنوان مطلب را از این شعر گرفته ام:

برای آدمی مانند من تکرار یعنی مرگ 
من از ذات الریه برگشته ام سیگار یعنی مرگ -اصغر عظیمی مهر-


حوالی: شعر, غزل, روزنوشت, حافظ
+ انتشار یافته در  چهارشنبه هجدهم تیر ۱۳۹۳ساعت 14:36  توسط احسان جمشیدی   | 

هوا گرم است

فضای خانه که از خنده های ما گرم است
چه عاشقانه نفس می کشم! هوا گرم است

دوباره"دیده امت"، زل بزن به چشمانی
که از حرارت"من دیده ام تو را"گرم است

بگو دو مرتبه این را که : "دوستت دارم"
دلم هنوز به این جمله شما گرم است

بیا نگاه کنیم عشق را ... نترس ! خدا ...
هزار مشغله دارد ، سر خدا گرم است

من و تو اهل بهشتیم اگر چه می گویند
جهنم از هیجانات ما دو تا گرم است 
...
به من نگاه کنی ، شعر تازه می گویم
که در نگاه تو بازار شعرها گرم است.

نجمه زارع

خبر فوری استاد فاضل نظری کاندیدای شورای شهر تهران شد.


حوالی: شعر, غزل, عشق, نجمه زارع
+ انتشار یافته در  جمعه سی ام فروردین ۱۳۹۲ساعت 15:30  توسط احسان جمشیدی   |