نمیشنوم
من یکی را می شناسم
صبح ها لیبرال است
ظهرها چپ می زند
و غروب
که از کوچه ی تاریک می گذرد
زیر لب آهسته می گوید : «بسم الله ...!»
حوالی: شعر, نو, علی صالحی, ری را
صبح ها لیبرال است
ظهرها چپ می زند
و غروب
که از کوچه ی تاریک می گذرد
زیر لب آهسته می گوید : «بسم الله ...!»
هیهات ری را !
علی صالحی
پی نوشت 1: عنوان از نجمه زارع [صدای کوچه و بازار را نمیشنوم / و مدتیست که اخبار را نمیشنوم]
پی نوشت 2: اولین هفته استاژری هم گذشت. شاید فکرش را هم نمی کردم اما دو مورد بیمار جذامی دیدیم اما نه مورد جدید بلکه عوارض ناشی از جذام قبلی. خیلی سرم شلوغ است.
حوالی: شعر, نو, علی صالحی, ری را