پاييز می رسد که مرا مبتلا کندبا رنگ های تازه مرا آشنا کندپاييز می رسد که همانند سال پيشخود را دوباره در دل قالیچه جا کنداو می رسد که از پس نه ماه انتظارراز درخت باغچه را برملا کنداو قول داده است که امسال از سفراندوه های تازه بيارد، خدا کنداو می رسد که باز هم عاشق کند مرااو قول داده است به قولش وفا کندپاييز عاشق است و راهی نمانده استجز اين که روز و شب بنشيند دعا کندشايد اثر کند و خداوند فصل هايک فصل را به خاطر او جا به جا کندتقويم خواست از تو بگيرد بهار راتقدير خواست راه شما را جدا کندخش خش، صدای پای خزان است، يک نفردر را به روی حضرت پاييز وا کندعلی رضا بديعاین غزل را می توانید با صدای معرکه حجت اشرف زاده از اینجا گوش کنید (این قطعه در برنامه رادیو هفت آغاز پائیز پخش شد)
http://cdn.persiangig.com/download/3GIQW4tXNk/autmn1.mp3/dl
/%D8%AF%D9%88%20%D9%82%D8%AF%D9%85%20%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%87%20%D8%A8%D9%87%20%DA%AF%D9%843_files/pgdl.png)
حوالی:
شعر,
غزل,
ناب,
پائیز
+ انتشار
یافته در چهارشنبه دوم مهر ۱۳۹۳ساعت 15:55
توسط احسان جمشیدی
|
پاییز میرسد که مرا مبتلا کند
با رنگهای تازه مرا آشنا کند
پاییز میرسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچه جا کند
او میرسد که از پس نه ماه انتظار
راز درخت باغچه را برملا کند
او قول داده است که امسال از سفر
اندوههای تازه بیارد، خدا کند
او میرسد که باز هم عاشق کند مرا
او قول داده است به قولش وفا کند
پاییز عاشق است، وَ راهی نمانده است
جز اینکه روز و شب بنشیند دعا کند
شاید اثر کند، وَ خداوندِ فصل ها
یک فصل را بخاطر او جا به جا کند
تقویم خواست از تو بگیرد بهار را
تقدیر خواست راه شما را جدا کند
خش خش ... ، صدای پای خزان است، یک نفر
در را به روی حضرت پاییز وا کند...
علیرضا بدیع
حوالی:
شعر,
غزل,
پاییز
+ انتشار
یافته در شنبه یکم مهر ۱۳۹۱ساعت 17:43
توسط احسان جمشیدی
|
باز هم تسبیح بسم الله را گم کرده ام
شمس من کی می رسد؟ من راه را گم کرده ام
طره از پیشانی ات بردار ای خورشیدکم!
در شب یلدا مسیر ماه را گم کرده ام
در میان مردمان دنبال آدم گشته ام
در میان کوه سوزن کاه را گم کرده ام
زندگی بی عشق شطرنجی ست در خورد شکست
در صف مشتی پیاده شاه را گم کرده ام
خواستم با عقل راه خویش را پیدا کنم
حال می بینم که حتی چاه را گم کرده ام
زندگی آنقدر هم درهم نبود و من فقط
سرنخ این رشته ی کوتاه را گم کرده ام...
علیرضا بدیع
حوالی:
شعر,
غزل,
علیرضا بدیع
+ انتشار
یافته در یکشنبه بیست و هفتم آذر ۱۳۹۰ساعت 21:51
توسط احسان جمشیدی
|
سلام راستش را بخواهید فکرش را نمی کردم که در طی کمتر از 2 ماه پست 100 ام را هم رد کنم برای همین دنبال شعری با ارزش با قدر می گشتم و در فضایی که به عاشورا تجلی قدر خدا نزدیک می شویم شعری عاشقانه در حال و هوای شب قدر یافتم تا آن را بنگریم برای روز قدرمان عاشورا آماده شویم...
قرآن به سر گرفتم و گفتم: سلام عشق!
یعنی به جز حریم تو بر من حرام عشق
با خون وضو بگیر و دو رکعت غزل بخوان
آن دم که اذن می دهد از روی بام عشق
ترسم که در سماع کشانم قنوت را
وقتی که قبله گاه تو باشی، امام عشق
از رکعت نخست در افتاده ام به شک
در سجده کفر گفته ام و در قیام عشق
سی پاره ی حضور مرا چله بست شو
قرآن به سر بگیر و بگو: والسلام عشق...
علیرضا بدیع، شاعر جوان اما صاحب نام نیشابوری
+ انتشار
یافته در چهارشنبه نهم آذر ۱۳۹۰ساعت 17:13
توسط احسان جمشیدی
|
پیشانی ات سیاه مبادا به ننگ ها
ای ماه! ای مراد تمام پلنگ ها!
این برکه ها برای تو بسیار کوچک اند
جای تو نیست سینه ی این چشم تنگ ها
آراسته ست ظاهر رنگین کمان ولی
چون ابرها حذر کن از این چند رنگ ها
یک روز تو در اوجی و یک روز دیگری
دنیا دهن کجی ست به الاکلنگ ها
من چند روز پیش دلی را شکسته ام
من را به رسمیت بشناسید سنگ ها!
علیرضا بدیع
حوالی:
شعر,
غزل,
علیرضا بدیع
+ انتشار
یافته در یکشنبه هشتم آبان ۱۳۹۰ساعت 17:8
توسط احسان جمشیدی
|