دلخوشی های کوچک
کارهای من همه Best است و بس
چون پزشکم دکتر ارنست است و بس (عباس احمدی)
داشتم رسانه ملی! تماشا می کردم پیام بازرگانی شرکت تولید محصولات بهداشتی! "مرسی مامان" بود. بچه ای با وضع بد حجاب [ایکن گازگرفتن دست در دو حالت رو به پائین و بالا] داشت طبابت می کرد. من تا دیدم اول یاد خودم افتادم در اون وضع رو سر بیمار ، بعد خیلی ببخشید یاد استادا تو اون وضع ... خیلی حال خوشی داشت.
پ ن 1: باید کودک درونم را با محصولات شرکت مورد اشاره آب بندی کنم تا درونمان را گند نگرفته است.
پ ن 2: ارتباط علت و معلولی بین best بودن کارها و طرح ِمرحوم ِ پزشک خانواده و خانواده محترم دکتر ارنست در این بیت حسن تعلیل است.
پ ن 3:علامت تعجب بعد از رسانه ملی را فقط به این دلیل نگذاشته ام که رسانه ملی! را قبول ندارم (که ندارم و سایر امثال این رسانه ها را نیز چه داخلی چه خارجی چه این طرفی چه آن طرفی ؛ که آن طرفی ها بدترند ) بلکه به این دلیل گذاشته ام که رسانه ما سینه ماست.
پ ن 4: حال خوش دیگر این دو روز به تعویق افتادن امتحان فارماکولوژی بود.
حوالی: زندگی کوچک من, روزنوشت, تک بیت, عباس احمدی