دو قدم مانده به گل

_ شعرهایی که می پسندم _ خاطرات شعری من

پست ثابت دهه اول محرم 91

این صدای تپش قلبم نیست
درحسینۀ دل سینه زنی ست

امسال محرم حسین (ع) هر چه که باب حسینیه دل باشد را اینجا می آورم

من و جداشدن از کوی تو، خدا نکند
خدا هر آنچه کند از توام جدا نکند

کربلا به رفتن نیست،
به شدن است!
که اگر به رفتن باشد!
شمر هم "کربلایی" است!                                 علی لاری زادهhttp://einlam.ir

با غلاف شمشیر برایت از خاک گهواره ای بسازد
تادیگر صدای سم اسب های وحشی از خواب بیدارت نکند
رباب می رسد از راه
با نگاه
بایک جملهء کوتاه
آقا خودتان که سالمید انشاالله...                    سيد حميد رضا برقعي ادامه در ادامه مطلب

تشنه لبی مست رفته ست به میدان
این خبر سرخ ناگوار مبادا !                       فاضل نظری ادامه در ادامه مطلب

تیری که نداشت از خدا پروایی
حتی نگذاشت تا که دست و پایی...
انگار که از سقیفه شلیک شده
هر شعبه اش آب می خورد از جایی          جليل صفربيگي

 كجاست كعبه اگر مسجد الحرام تويي تو
قسم به كرببلا حج من تمام تويى تو                عليرضا قزوه ادامه در ادامه مطلب

ای کاش این روایت پرغم سند نداشت
بر نیزه ها نشاندن قرآن دروغ بود         محمد مهدی سیار ادامه در ادامه مطلب

ای گل ! نبینم نشنوم دست پلیدی
لب هایتان را خیزرانی کرده باشد      سعيد بيابانكي ادامه در ادامه مطلب

لب و دندان او را چوب زد دست ستم روزی
که طعم خیزران همواره با دندان ما باشد

کنون ننگ است ما را تا به محشر، مرگ در بستر
حسین آمد به سوی کوفه تا مهمان ما باشد          علي محمد مودب ادامه در ادامه مطلب

اكثر اشعار اين پست از وبلاگ خود اين شاعران جمع آوري شده است

مي توانيد پست ثابت محرم سال قبل را اينجا و موضوع امام حسين (ع) را اينجا دنبال كنيد


حوالی: امام حسین
ادامه مطلب
+ انتشار یافته در  شنبه بیست و هفتم آبان ۱۳۹۱ساعت 17:31  توسط احسان جمشیدی   | 

زن همسایه بر زمین افتاد

زیر باران دوشنبه بعد از ظهر
اتفاقی مقابلم رخ داد
وسط کوچه ناگهان دیدم
زن همسایه بر زمین افتاد
   
سیب‌ها روی خاک غلطیدند
چادرش در میان گرد و غبار
قبلا این صحنه را... نمی‌دانم
در من انگار می‌شود تکرار
  
آه سردی کشید، حس کردم
کوچه آتش گرفت از این آه
و سراسیمه گریه در گریه
پسر کوچکش رسید از راه
 
  
گفت: آرام باش! چیزی نیست
به گمانم فقط کمی کمرم...
دست من را بگیر، گریه نکن
مرد گریه نمی‌کند پسرم
  
چادرش را تکاند، با سختی
یا علی گفت و از زمین پا شد
پیش چشمان بی‌تفاوت ما
ناله‌هایش فقط تماشا شد
   
صبح فردا به مادرم گفتم
گوش کن! این صدای روضه‌ی کیست
طرف کوچه رفتم و دیدم
در و دیوار خانه‌ای مشکی است
 
با خودم فکر می‌کنم حالا
کوچه ما چقدر تاریک است
گریه، مادر، دوشنبه، در، کوچه
راستی! فاطمیه نزدیک است...
 
سید حمید رضا برقعی

حوالی: شعر, فاطمیه, اتقاق خاصی که امروز دیدم و فاطمیه
+ انتشار یافته در  دوشنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۱ساعت 17:35  توسط احسان جمشیدی   | 

پست ثابت محرم 90

شعری از حمید رضا برقعی شاعر معاصر که خیلی  تاثیر گذار و زیباست و در مراسم شعر خوانی در محضر مقام معظم رهبری هم خوانده شده است که فایل آن برای دانلود در ادامه مطلب قرار داده شده است

با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد
در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد
ذهنش ز روضه ها ی مجسم عبور کرد
شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد
احساس کرد از همه عالم جدا شده است
در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده است
در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت
وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت
وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت
مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت
باز این چه شورش است که در جان واژه ها ست
شاعر شکست خورده طوفان واژه هاست
بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت
دستی زغیب قافیه را کربلا گذاشت
یک بیت بعد ، واژه ی لب تشنه را گذاشت
تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت
حس کرد پا به پاش جهان گریه می کند
دارد غروب فرشچیان گریه می کند
با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید
بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید
او را چنان فنای خدا بی ریا کشید
حتی براش جای کفن بوریا کشید
در خون کشید قافیه ها را ، حروف را
از بس که گریه کرد تمام لهوف را
اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت
بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت
این بند را جدای همه روی نیزه ساخت
"خورشید سر بریده غروبی نمی شناخت
بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود"
اوکهکشان روشن هفده ستاره بود

خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن ...
پیشانی اش پر از عرق سرد و بعد از آن ...
خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن ...
شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن ...
در خلسه ای عمیق خودش بود و هیچ‌کس
شاعر کنار دفترش افتاد از نفس...

منبع: وبلاگ پرسه در خیال (سید حمید رضا برقعی)


ادامه مطلب
+ انتشار یافته در  چهارشنبه شانزدهم آذر ۱۳۹۰ساعت 11:2  توسط احسان جمشیدی   | 

یک نفر مانده ازین قوم که برمی گردد

چشم وا کن احد آیینهء عبرت شد و رفت
 دشمن باخته بر جنگ مسلط شد و رفت


 آنکه انگیزه اش از جنگ غنیمت باشد
 با خبر نیست که طاعت به اطاعت باشد

داد و بیداد که در بطن طلا آهن بود
چه بگویم که غنیمت رکب دشمن بود

داد و بیداد برادر که برادر تنهاست
جنگ را وا مگذارید پیمبر تنهاست

 یک به یک در ملاء عام و نهانی رفتند
همه دنبال فلانی و فلانی رفتند

همه رفتند غمی نیست علی می ماند
جای سالم به تنش نیست ولی می ماند

مرد مولاست که تا لحظهء آخر مانده
دشمن از کشتن او خسته شده ٬در مانده

در دل جنگ نه هر خار و خسی می ماند
جگر حمزه اگر داشت کسی می ماند

مرد آن است که سر تا قدمش غرق به خون
آنچنانی که علی از احد آمد بیرون

می رود قصهء ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام

می رسد قصه به آنجا که علی دل تنگ است
می فروشد زرهی را که رفیق جنگ است

چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد
وان یکاد از نفس فاطمه برتن دارد

کوچه آذین شده در همهمه آرام آرام
تا قدم رنجه کند فاطمه آرام آرام

فاطمه فاطمه با رایحهء گل آمد
ناگهان شعر حماسی به تغزل آمد

می رود قصهء ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام

می رسد قصه به آنجا که جهان زیبا شد
با جهاز شتران کوه احد برپا شد

و از آن آینه با آینه بالا می رفت
دست در دست خودش یک تنه بالا می رفت

تا که از غار حرا بعثت دیگر آرد
پیش چشم همه از دامنه بالا می رفت

تا شهادت بدهد عشق ولی الله است
پله در پله از آن ماذنه بالا می رفت

پیش چشم همه دست پسر بنت اسد
بین دست پسر آمنه بالا می رفت

گفت: اینبار به پایان سفر می گویم
" بارها گفته ام و بار دگر می گویم"

راز خلقت همه پنهان شده در عین علی است
کهکشان ها نخی از وصلهء نعلین علی است

واژه در واژه شنیدند صدارا اما...
گفتنی ها همگی گفته شد آنجا اما

سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد
آنکه فهمید و خودش را به نفهمیدن زد

می رود قصهء ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام

شهر اینبار کمر بسته به انکار علی
ریسمان هم گره انداخته در کار علی

بگذارید نگویم که احد می لرزد
در و دیوار ازین قصه به خود می لرزد

می رود قصهء ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام

می نویسم که "شب تار سحر می گردد"
یک نفر مانده ازین قوم که برمی گردد

سید حمید رضا برقعی

حوالی: شعر, غزل, سید حمید رضا برقعی
+ انتشار یافته در  شنبه دوازدهم آذر ۱۳۹۰ساعت 8:48  توسط احسان جمشیدی   |