ما مشق غم عشق تو را خوش ننوشتیم
اما تو بکش خط به خطای همه ی ما

گر یاد تو جرم است غمی نیست که عشق است
جرمی که نوشتند به پای همه ی ما
در آتش عشق تو اگر مست نسوزیم
سوزانده شدن باد سزای همه ی ما
فاضل نظری
در دوره فرجه امتحانات بودیم و بازگست به عادت (کمی خنده دار) با خط کش زیر نکات مهم خط کشیدن(باکتری شناسی جاوتز)

درضمن اون هم صفحه اول کتاب باکتری شناسی جاوتز و عادت شعر تو کتاب درسی
برنامه درسیمون هم بهم خورده هیچی فیزیولوژی نخوندم و 2ام هم امتحانه
بی پولی و دوربین خرابی و تازه با موبایل خودم هم نگرفتم و گرنه این قدرم بدخط نیستم
حوالی:
شعر,
غزل,
فاضل نظری,
ضد
+ انتشار
یافته در یکشنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۲ساعت 18:40
توسط احسان جمشیدی
|
خدا تو را كلمه خواند و در دهانم ریخت
سپس به هیات یك شعر بر زبانم ریخت!
جهان تسلسل تاریكی عمیقی بود
ستاره خواند تو را و در آسمانم ریخت!
به فال نیك گرفتند هر چه فنجان بود
شبی كه قهوه ی چشمت در استكانم ریخت!
خدای كوزه به دوش آمد و سر ظهری
تو را چو جرعه ی نابی به عمق جانم ریخت!
تو هر زمان كه بیایی شروع تقویم است
صدای پای تو در آخرالزمانم ریخت
تو اسم اعظم عشقی كه جبرییل تو را
به طعم خوشه ی انگور در دهانم ریخت!
كبري موسوي قهفرخي
و بخوانید توضیحی راجع به این شعر در وبلاگ شاعر
حوالی:
شعر,
غزل,
عشق,
انتظار
+ انتشار
یافته در چهارشنبه چهارم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 19:7
توسط احسان جمشیدی
|
هنوز گریه بر این جویبار کافی نیست
ببار، ابر بهاری، ببار، کافی نیست
چنین که یخ زده تقویم ها اگر هر روز
هزار بار بیاید بهار کافی نیست
به جرم عشق تو بگذار آتشم بزنند
برای کشتن حلاج دار کافی نیست
گل سپید به دشت سپید می روید
سپید بختی این روزگار کافی نیست
خودت بخواه که این انتظار سر برسد
دعای این همه چشم انتظار کافی نیست
فاضل نظری از کتاب اقلیت
حوالی:
شعر,
غزل,
انتظار,
بهار
+ انتشار
یافته در جمعه هفدهم شهریور ۱۳۹۱ساعت 19:57
توسط احسان جمشیدی
|
برگشته ام به فصل تو از خط فاصله
این روزها پریده ام از خواب چلچله
تنها کمی به دیدن تو فکر می کنم
آنهم برای حل شدن چند مسئله
دیگر تمام شهر به عشقت مقیدند
بی آنکه در حضور تو باشند یک دله
تو کیستی که دیده و نادیده خوانده اند
خوبان تو را به ندبه و بدها به ولوله
ما مرده ی گرفتن جشن تولدیم
چنگی به دل نمی زند این ساز و هلهله
وقتی تمام بندر ، در بند ساحل است
دریا چگونه مشت نکوبد به اسکله
باران چگونه باز نگردد به آسمان
دنیا چگونه سخت نگیرد به چلچله
این سینه ها به فکر « الم نشرح» تو نیست
چیزی به گوش خاک بخوان مثل « زلزله »
شعري از مرتضي حيدري آل كثير
حوالی:
شعر,
غزل,
انتظار,
دلتنگی
+ انتشار
یافته در جمعه بیست و دوم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 14:19
توسط احسان جمشیدی
|
دل تنگی :
وقتی دلی برای دلی تنگ می شود
انگار پای عقربه ها لنگ می شود!
تکراریند پنجره ها و ستاره ها
خورشید بی درخشش و گل، سنگ می شود
پیغام آشنا که ندارند بلبلان
هر ساز و هر ترانه بد آهنگ می شود
احساس می کنی که زمین بی قواره است!
انگار هر وجب دو سه فرسنگ می شود!
باران بدون عاطفه خشکی می آورد
رنگین کمان یخ زده بی رنگ می شود
هر کس به جز عزیز دلت یک غریبه است
وقتی دلت برای دلی تنگ می شود!!!
نغمه مستشار نظامی
+ انتشار
یافته در پنجشنبه سوم آذر ۱۳۹۰ساعت 18:0
توسط احسان جمشیدی
|
اين عادت است از ابتدا کم میآورم
نزديکِ "میرسم به شما" کم میآورم
جمعه؛ هوای کوچه که بارانی است باز
من در هوای جمعه تو را کم میآورم
از پشت سر کسی به صدا مینويسدم
با اين که میرسم به صدا، کم میآورم
حالا تو هستی و من و يک پنجره سکوت
از قصد نيست، نه! به خدا کم میآورم
تو توی دفتر شعر من جا نمیشوی
پرواز می کنی به هوا ... کم میآورم
گنجشک، شعر، آدم و خرما؛ قشنگ نيست؟!
نه! عصر پنجشنبه کجا کم میآورم؟؟
دوباره انتهای غزل گريهام گرفت
يک شب بيا بگو که چرا کم میآورم!!!
اسماعیل موسوی
حوالی:
شعر,
غزل,
اسماعیل موسوی
+ انتشار
یافته در سه شنبه دهم آبان ۱۳۹۰ساعت 18:57
توسط احسان جمشیدی
|
تمام خاک را گشتم به دنبال صدای تو
ببين باقی است روی لحظه هايم جای پای تو
اگر مومن اگر کافر به دنبال تو می گردم
چرا دست از سر من بر نمی دارد هوای تو
دليل خلقت آدم، نخواهی رفت از يادم
خدا هم در دل من پر نخواهد كرد جای تو
صدايم از تو خواهد بود اگر برگردي ای موعود
پر از داغ شقايق هاست آوازم برای تو
تو را من با تمام انتظارم جستجو كردم
كدامين جاده امشب می گذارد سر به پای تو ؟
نشان خانه ات را از تمام شهر پرسيدم
مگر آن سو تر است از اين تمدن روستای تو ؟
استاد یوسفعلی میرشکاک
حوالی:
استاد یوسفعلی میرشکاک,
شعر,
غزل
+ انتشار
یافته در یکشنبه هشتم آبان ۱۳۹۰ساعت 16:0
توسط احسان جمشیدی
|
معلم به خط فاصله میگفت "خط تیره".
شاید او خوب میدانست، فاصله چه به روز آدم میآورد… السلام علیک یا ابا صالح المهدی ادرکنا…
حوالی:
پیامک,
مهدویت
+ انتشار
یافته در شنبه هفتم آبان ۱۳۹۰ساعت 19:36
توسط احسان جمشیدی
|
ای مهر! بیا و ماه شهریور باش
ای جمعه! بیا و جمعه آخر باش
ما منتظر حلول ماه از قدسیم
ای عید! بیا و جمعه دیگر باش...
احسان کاوه
حوالی:
شعر,
دوبیتی,
جمعه,
انتظار
+ انتشار
یافته در جمعه ششم آبان ۱۳۹۰ساعت 10:45
توسط احسان جمشیدی
|
گاهی اگربا ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی
گاهی اگر در چاه ،مانند پدر،آه
اندوه مادر راحکایت کرده باشی
گاهی اگر زیردرختان مدینه
بعد از زیارت استراحت کرده باشی
گاهی اگر بعد از وضومکثی کنی تا
آیینه ای راغرق حیرت کرده باشی
حتی اگر بی آن که مشتاقان بدانند
گاهی نمازی را امامت کرده باشی
یا در لباس ناشناسی در شب قدر
از خود حدیثی را روایت كرده باشی
یا در میان کوچه های سرد و تاریک
نان وپنیر وعشق،قسمت کرده باشی
پس مردمک های نگاه ما عقیم اند
تو حاضری بی آن که غیبت کرده باشی!
نغمه مستشار نظامی
حوالی:
شعر,
غزل,
دلتنگی,
انتظار
+ انتشار
یافته در جمعه ششم آبان ۱۳۹۰ساعت 10:31
توسط احسان جمشیدی
|