مشاعره با موضوع پلنگ
از کمين بيرون مزن امشب شب مهتاب نيست فاضل نظري
خيال خام پلنگ من به سوي ماه جهيدن بود
و ماه را ز بلندايش به روي خاک کشيدن بود حسين منزوي
پلنگ سنگي دروازه هاي بسته شهرم
مگو آزاد خواهي شد که من زنداني دهرم فاضل نظري
پيشاني ات سیاه مبادا به ننگ ها
اي ماه ! اي مراد تمام پلنگ ها عليرضا بديع
تو آهوي رهاي دشت هاي سبزي اما من
پلنگ سنگي دروازههاي بسته شهرم فاضل نظري
زان همه گل ها که مي بردي بگو
از «بقايي» از «بروجردي» بگو
پهلواناني که سهرابي شدند
از پلنگاني که مهتابي شدند محمدحسين جعفريان
من محال است به ديدار تو قانع باشم
کي پلنگي شده راضي به تماشا از ماه فاضل نظري
پلنگ من دل مغرورم پريد و پنجه به خالي زد
که ماه عشق بلند من وراي دست رسيدن بود حسين منزوي
با برگ (بلوط )پیر قنداقم کرد
با شیر پلنگ و شیره ی (ون) پرورد
تا زاده شدم ناف مرا سنگ برید
من را پدرم کوه به دنیا آورد جلیل صفر بیگی
ما پلنگیم! مگو لکه به پیراهن ماست
مشکل از آینه ی توست، خطا از ما نیست فاضل نظري
شنیده ام که به جنگل قدم گذاشته ای
پلنگ وحشی من! خوش به حال آهوها... پانته آ صفایی
حوالی: شعر, مشاعره, مشاعره پلنگ, ماه