سلام دیگر از چیزی ذوق مرگ نمی شوم. دیگر به چیزی دل بسته نمی شوم و حتی دیگر از چیزی لذت نمی برم این از ویژگی های فاصله گرفتن از کودکی است. حتی گاهی وقت ها با خودم فکر می کنم نکند این anhedonia نشان می دهد که دارم افسرده می شوم و بعد یادم می افتد که نه وقتی در کارهایم مشکلی به وجود نیاورده اینطور نیست. یک شعر خوب از آرش شفاعی این روزها یادم افتاده گفتم با شما شریک شوم و دیگر حرفی نیست
فکر ها علیل، ذکرها عبث
اوج ها به قدر سقف یک قفس
پای ما مسافر است
جاده ها ولی به
مقصدی حقیر ختم می شوند
ما کلاف پیچ پیچ کوچه ها
شما؛
در زلال مغز آسمان رها
فکر می کنید حجم این قفس ملولمان نمی کند؟
چرا، ولی چه فایده؟
آسمان قبولمان نمیکند
حال ما دچار عادت زمانه ایم شانه می کنیم! سرمه می کشیم! عشوه می کنیم!
مرد های بعد از قطعنامه ایم !
آرش شفاعی
حوالی:
شعر,
احسان جمشیدی,
روزنوشت,
آرش شفاعی
+ انتشار
یافته در جمعه بیست و نهم آبان ۱۳۹۴ساعت 2:7
توسط احسان جمشیدی
|
به تصویر بالا با دقت نگاه کنید. این متن یکی از نظرات خصوصی این وبلاگ است. چه می توان گفت.
چند روز پیش به دلیل مسائلی که راجع به آزمون دستیاری رخ داده بود برای خودم چیز هایی نوشتم که به دلیل خطر گرفتار شدن در ادامه مطلب و به صورت رمزدار آمده است. رمز 4 رقمی و سال تولد من به شمسی است.
اما شعرها را می توانید می توانید بخوانید
یقیناً هر آنجا که حاضر شمایید
عیارِ صداقت ـ به ظاهرـ شمایید
که جای ریا هست و هستید در آن
که تزویر، کفر است و کافر شمایید
اگر خوب اگر بد، جوابِ شما بو ـ
ـ دُ من هر چه کردم مقصّر شمایید
بمانید سرگرمِ نو کردنِ خود
من آینده هستم معاصر شمایید
فقط ماندهام بار و بندیلتان را
چرا من ببندم؟ مسافر شمایید
مریم جعفری آذرمانی
و
کرکس که هیچ بر سر تقسیم ارزنی
تغییر می کنند تمام کبوتران -مریم جعفری آذرمانی-
حوالی:
شعر,
مریم جعفری آذرمانی,
غزل,
ناب
ادامه مطلب
+ انتشار
یافته در جمعه بیست و دوم آبان ۱۳۹۴ساعت 16:14
توسط احسان جمشیدی
|