مشاعره با موضوع مرگ 1
(مرگ پايان كبوتر نيست.
مرگ وارونه يك زنجره نيست.
مرگ در ذهن اقاقي جاري است.
مرگ در آب و هواي خوش انديشه نشيمن دارد.
مرگ در ذات شب دهكده از صبح سخن مي گويد.
مرگ با خوشه انگور مي آيد به دهان.
مرگ در حنجره سرخ - گلو مي خواند.
مرگ مسئول قشنگي پر شاپرك است.
مرگ گاهي ريحان مي چيند.
مرگ گاهي ودكا مي نوشد.
گاه در سايه است به ما مي نگرد.
و همه مي دانيم
ريه هاي لذت ، پر اكسيژن مرگ است.) سهراب سپهري
من کجا بیشتر از حق خودم خواستهام؟
مرگ حق است به من حق مرا برگردان! فاضل نظری اقلیت
زين پيش دلاورا کسي چون تو شگفت
حيثيت مرگ را به بازي نگرفت سيدحسن حسيني
اي پريشاني آرام!کجايي اي مرگ
در پريخانه ي ما حوصله ي غوغا نيست فاضل نظري اقليت
گفتم که: چرا دشمنت افکند به مرگ؟
گفتا که: چو دوست بود خرسند به مرگ
گفتم که: وصيتي نداري؟ خنديد
يعني که همين بس است: لبخند به مرگ قيصر امينپور
بيچاره به ما که زندگي را مرديم
خوشبخت شما که مرگ را زيستهايد بيژن ارژن
هميشه با نفس تازه راه بايد رفت
و فوت بايد کرد
که پاک پاک شود صورت طلايي مرگ سهراب سپهري مسافر
مرگ ترس ندارد
ترس مرگ دارد. علی لاری زاده
گفتيد: «زندگي کن و خوش باش و دم نزن!»
اين حرف ها براي من از مرگ بدتر است سيد مهدي موسوي
ادامه دارد...
حوالی: مشاعره با موضوع مرگ, مرگ, مشاعره, مشاعره موضوعی