علاج دردسر عمر سر نداشتن است
تمام غصهی ما بال و پر نداشتن است
ز رمز و راز پريدن خبر نداشتن است
حوالی: شعر, غزل, مرگ, دردسر زندگی
ز رمز و راز پريدن خبر نداشتن است
در اين قفس متولد شديم و میميريم
طبيعت قفس عمر در نداشتن است
چگونه لاله (داغ) دلش خون نباشد از غم عشق
كه شرط داغ نديدن جگر نداشتن است
طبيب حاذق بیمار زندگی مرگ است
علاج دردسر عمر سر نداشتن است
فقط نصیب شهيدان سرسپردهی توست
سعادتی كه سزای سپر نداشتن است
هادی حسنی
حوالی: شعر, غزل, مرگ, دردسر زندگی