دو قدم مانده به گل

_ شعرهایی که می پسندم _ خاطرات شعری من

من به وصل تو مشتاق و تو...

من گوش استماع ندارم، لمن تقول؟

بی‌دل گمان مبر که نصیحت کند قبول|•|من گوش استماع ندارم لمن یقول

تا عقل داشتم نگرفتم طریق عشق|•|جایی دلم برفت که حیران شود عقول

آخر نه دل به دل رود انصاف من بده|•|چون است من به وصل تو مشتاق و تو ملول

یک دم نمی‌رود که نه در خاطری ولیک|•| بسیار فرق باشد از اندیشه تا وصول

روزی سرت ببوسم و در پایت اوفتم|•| پروانه را چه حاجت پروانه دخول

گنجشک بین که صحبت شاهینش آرزوست|•|بیچاره در هلاک تن خویشتن عجول

نفسی تزول عاقبة الامر فی الهوی|•|یا منیتی و ذکرک فی النفس لایزول

ما را به جز تو در همه عالم عزیز نیست|•|گر رد کنی بضاعت مزجاة ور قبول

ای پیک نامه بر که خبر می‌بری به دوست|•|یالیت اگر به جای تو من بودمی رسول

دوران دهر و تجربتم سر سپید کرد|•|وز سر به در نمی‌رودم همچنان فضول

سعدی چو پای بند شدی بار غم ببر|•|عیار دست بسته نباشد مگر حمول

سعدی

https://t.me/diversityofsimilarities/416

https://twitter.com/ehsan7j/status/1500556879742840837?t=QFdjDbtulQlyJ3ushNjJBQ&s=19


حوالی: عاشقی
+ انتشار یافته در  یکشنبه پانزدهم اسفند ۱۴۰۰ساعت 18:0  توسط احسان جمشیدی   | 

عاشقی

پدیده عجیبی است عاشق شدن، اصلاً چه معنی می‌دهد در هزاره سوم عاشق شد؟ اساساً عشق چیست؟

عشق شاید سالهای سال دزدکی نگاه کردن باشد یا شاید عشق روزی جرئتی در عاشق بسازد و او بگوید که عاشق است.

ولی معشوق از روز ازل تا شام ابد ناز می‌کند، پس می‌زند و حتی دیداری را هم از عاشق دریغ می‌کند.

دریغ...

‏«من و تو پنجره‌های قطار در سفریم
سفر مرا به تو نزدیکتر نخواهد کرد.»

#روزگار_عاشقی_با_عشقی_چندین_ساله_ولی_خاموش...

+ انتشار یافته در  پنجشنبه دوازدهم اسفند ۱۴۰۰ساعت 22:44  توسط احسان جمشیدی   |