دو قدم مانده به گل

_ شعرهایی که می پسندم _ خاطرات شعری من

خوش به حال دنیایی که دکتر نمی خواهد، همین!

(1) 

دکتر گفت: / خیابان ها عروق شهر هستند / اتوبوس ها، گلبول های سرخ و سفید / و میدان اصلی، زندگی را پمپاژ می کند / بعد / هر کسی به کار خودش می رسد / تا هیچ عضوی تعطیل نماند / و شهر یک آناتومی قشنگ باشد برای زمین... / و خوش به حال دنیایی که دکتر نمی خواهد، همین!هومن ربیعی 

بعد نویسنده ویلاگ دورفلک در اینجا  بعد از یک آسیستول کوتاه آورده: 

دکتر! / دکتر! / تمام کن این حرف ها را! / نبض شهر برای که می زند؟ / گلبول های سرخ را اکسیژنی بر دوش نیست / و گلبول های سفید پرچم تسلیم شده اند ــ به جای دفاع / میدان اصلی خودش هم نمی داند برای چه زندگان را پمپاژ می کند / هر سلولی به ساز خودش می رقصد... / کار از دکتر گذشته؛ بایدمرده شور این شهر را ببرد! 

(2) 

...یکی از همین مرد های همیشه خسته. از همین هایی که از 18 سالگی دویدن را شروع میکنند. و مدام باید عقب باشند.  مدام باید حرص رسیدن به چیزی را بخورند. سربازی، کار، در آمد، تحصیل... همه از مردها همه توقعی دارند. باید تحصیل کرده باشند. پولدار، خوشتیپ، قد بلند، خوش اخلاق، قوی... و خدا نکند یکی از اینها نباشند ...  اینجا 

(3)  و  (4) از اینجا

مهم ترین ترین تاثیر وسایل ارتباط جمعی نظیر فیس بوک و وایبر و ... بر مردم ما ، گسترش فرصت های غیبت و تهمت پراکنی است. این تکنولوژی ها با گسترش خود بیش از پدید آوردن هر اتفاق بالذاته مدرنی ، سنت دیرین غیبت را در بین مردم ما برجسته تر کرده اند
نکته: مسئولین امر مواظب باشند که در صورت بستن این تنفس گاه ها ، جامعه با مشکلی به نام "غیبت خماری" شدید روبرو خواهد شد.

همیشه باغ شما گرچه بود در مشتم
ولی به برگ گلی هم نخورد انگشتم

مرا ببخش اگر با صدای هق هق خود
سکوت باغ تو را گاه گاه می کشتم

دم تو گرم رفیقا!... دم تو گرم رفیق!
که دشنه بر جگرم می زنی نه بر پشتم

به مشت می فشرم زخم خون چکانم را
خوشا که دست به خون کسی نیاغشتم

رضا شیبانی اصل 

هر نوشته یا شعری را که در این دنیای فانی مجازی دوست داشته باشم با کمک فرمان copy و ساخت یک فایل txt و فرمان paste و سپس ذخیره به عنوان موضوع و یا کدگذاری UTF-8  برای خودم خواهم داشت. روحم شاد


حوالی: شعر, مطلب دیگران, رضا شیبانی اصل, هومن ربیعی
+ انتشار یافته در  یکشنبه چهاردهم دی ۱۳۹۳ساعت 16:21  توسط احسان جمشیدی   | 

گاهی چقدر عاقل و گاهی چه ابلهم

اشك كسی به خاطر من درنیامده
جز اين سِرُم كه چكه كنان ایستاده است 
حمید روزی طلب

هفتاد دستگاه پر از شور "چَه چَهم"
من گوشه ی نگاه تو را وا نمی نهم

مثل قناری قفسی بسته ی توام
حتی تو هم رهام کنی....من نمی رهم

در گونه هات -فلسفه ی عشق ناگزیر-
من بوسه را به فلسفه ترجیح می دهم

همواره عشق و فلسفه می ریزد از لبت
گاهی چقدر عاقل و گاهی چه ابلهم

گفتم به جنگ فاصله ها می روم ولی
حالا علیه فاصله ها گرم له لهم

چون میوه های زودرس موسم تگرگ
قربانی گزند شد احساس ناگهم

انگشت اتهام زمینند خوشه ها
مادر ! پدر! نه ما...که شمایید متهم

"کوته کنیم قصه که عمرت دراز باد"
ای نخل سربلندتر از دست کوتهم 
رضا شیبانی اصل

 تصمیم خودم بود به هرجا که رسیدم؛              
یک دایره آن قدر بزرگ است که پرگار "رویا باقری"


حوالی: شعر, تک بیت, رضا شیبانی اصل, رویا باقری
+ انتشار یافته در  جمعه بیست و یکم شهریور ۱۳۹۳ساعت 12:31  توسط احسان جمشیدی   | 

نفرین به تو تندیس آزادی

نفرین به تو تندیس آزادی
دیدند دست افشان و پاکوبان تو را امروز
بر نعش خونین یلی از خطه ایران
زان پس که آشفتی
خواب هزار و یک شب بغداد را دیروز

نفرین به تو تندیس آزادی
هرجا که قلبی پاره شد هرجا دلی لرزید
هرجا که نعش بی گناهی بر زمین غلطید
تو ایستاده بودی آنجا می زدی لبخند
با آن نگاه خیره و مرموز
در چشم ها کابوس کشتن آتش افروزی
نفرین به تو تندیس آزادی

مجسمه آزادی
رضا شیبانی-21دی 90
روز شهادت


حوالی: شعر, نو, شهید مصطفی احمدی روشن
+ انتشار یافته در  سه شنبه بیست و هفتم دی ۱۳۹۰ساعت 9:55  توسط احسان جمشیدی   |