دو قدم مانده به گل

_ شعرهایی که می پسندم _ خاطرات شعری من

در چترهای بسته هوا آفتابی است

یک پلک سرمه ریخت که بی‌دل کند مرا
گیسو قصیده کرد که خاقانی‌ام کند

دستم چقدر مانده به گل‌های دامنت ؟
دستم چقدر مانده خراسانی‌ام کند ؟

می‌ترسم آنکه خانه به دوش همیشگی !
گلشهر گونه‌های تو افغانی‌ام کند

در چترهای بسته هوا آفتابی است
بگذار چتر باز تو بارانی‌ام کند

چون بادهای آخر پاییز خسته‌ام
‌ای کاش دکمه‌های تو زندانی‌ام کند

این اشک‌ها به کشف نمک ختم می‌شوند
این گریه می‌رود که چراغانی‌ام کند .

غلامرضا بروسان 

پ ن: برای شروع دوباره سلام . نمی دانم چرا با این قالب قدیمی که به برکت تدبیر بلاگفا تازه شده اصلاً راحت نیستم. بلاگفا قرار شده مقداری از مطالب وبلاگ از اسفند 92 تا اسفند 93 را برگرداند. ببینیم چه می شود. 
از دوستی که از وبلاگم آرشیوی داشت و آن را برای من فرستاده متشکرم اگر بلاگفا کاری کرد که هیچ و گرنه خودم با کمک شما که مطالب را فرستادید آرشیو را تکمیل می کنم


حوالی: شعر, غزل, ناب, غلامرضا بروسان
+ انتشار یافته در  پنجشنبه یازدهم تیر ۱۳۹۴ساعت 20:20  توسط احسان جمشیدی   | 

تنهایی هایمان

استاد فاضل نظری د ر آخرین حضورش در برنامه  تلویزیونی زنده باد زندگی نقل به مضمون فرمودند
تنهایی در اتاق، یک نفر است
در اتوبوس، چهل نفر
در قطار، هزار نفر
ما همه لحظاتی رو که با هم گذرانده ایم با هم نبوده ایم ، ما تنها تنهایی مان را با هم بوده ایم....
و من پیگیر شدم و این را یافتم از مرحوم بروسان

تنهایی در اتوبوس چهل و چهار نفر است
تنهایی در قطار
هزار نفر.

به تو فکر می کنم
در چشم های بسته آفتاب بیشتری  هست
به تو فکر می کنم
و هر روز
به تعداد تمام دندانهایم سیگار می کشم.

ما چون بارانی هستیم
که همدیگر را خیس می کنیم

مرحوم غلامرضا بروسان


حوالی: شعر, نو, تنهایی, غم
+ انتشار یافته در  شنبه یکم مهر ۱۳۹۱ساعت 19:19  توسط احسان جمشیدی   |