خاک تو سرت احسان
نه فقط دلی شکسته، پر درد و کینه دارم!
به خدا اگر نخندی سرطان سینه دارم!
سرطانی ام، به قولی که نداده ای عمل کن
به بهانه ی مداوا علنا مرا بغل کن!
سریال زندگی را دو-سه صحنه مبتذل کن!
چه غمت ؟ که در جهنم به نفس نفس می افتم؟
که من از هوای گرمش به همین هوس می افتم!
توکه پیش من نباشی، به دَرَک که پس می افتم!
به خدا اگرچه شوری به تن شریف من نیست!
تو اگر طبیب باشی سرطان حریف من نیست!
دو-سه سکته هم حریف بدن ضعیف من نیست!
تو از آن طبیب هایی که فروختی دوا را!
چو نیامدی و مُردم«تو و دوستی خدا را»
«به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را!»
غلامرضا طریقی - ایمان بیاورید به تمدید فصل سرد (شعری با بیت های سه مصرعی تحت عنوان سه گانی در کتاب)
دو خواهرزاده دارم یکی شان را که قبلاً در اینجا معرفی کردم حدود سه ساله است و من را این طور صدا می کند دایی ایسان دکتر بیشعور بی لی(= بی لیاقت) خیلی حق دارد...
آن یکی شان امسال کلاس اول است و دوبار دیکته عنوان این دو + + پست وبلاگ را اشتباه نوشته است (اصلاً به همین دلیل آن را برای عنوان آن پست ها انتخاب کردم و ارتباط آن با قطار )
این ترم هم تمام شد مدتی وقت خالی دارم اینجا می نویسم در همین پست و پست های بعدی
حوالی: شعر, غلامرضا طریقی