_ شعرهایی که می پسندم _ خاطرات شعری من
هر کس به من نگاه کند عکس می شود
با شادها بگو به گرفتارها نگو
من اژدهای بی خطری بیش نیستم
سحر است این، نه معجزه، با مارها نگو
در رفت و آمدند نفس های آخرم
لرزم گرفته است به کفتارها نگو
فهمیده ام که دور خودم چرخ می خورم
این راز را بدان و به عصّارها نگو
باشد، تو یک کلاف بیاور مرا ببر
از قیمتم ولی به خریدارها نگو
در عمق کوه و قله ی چاه ایستاده است
با شاعر از رعایت هنجارها نگو
دادی خبر بیاورد و رفت جار زد
گفتم به باد هرزه از این کارها نگو
مهدی فرجی
بعید بود چنین دوری از من و تو بعید
شبیه فاصلهی آفتاب و ماه از هم
تو فکر می کنی از دشمنی چه کم دارد
بهانهگیری یاران نیمه راه از هم؟
به هم پناه میآورد روحمان یک روز
به کی بریم در این روزها پناه از هم؟
گذشت دورهی آه از زمانه گفتنها
چرا عزیز من! آه از زمانه؟ آه از هم!
جریمهی خودمان هیچ...جرم دیده چه بود؟
چگونه دل بکنند این دو بیگناه از هم؟
به شوق دیدن هم باز پلک میبندیم
سراغ اگرچه نگیریم هیچگاه از هم
چه کار عقل بداندیش را به جادهی عشق؟
خوشا جنون که ندانست راه و چاه از هم!
حمیدرضا حامدی
بس است هر چه زمين از من و تو بار کشيد
چگونه می شود از زندگی کنار کشيد ؟
چقدر می شود آيا به روی اين ديوار
بجای پنجره نقاشی بهار کشيد ؟
برای دور زدن در مدار بی پايان
چقدر بايد از اين پای خسته کار کشيد ؟
گلايه از تو ندارم چرا که آن نقاش
مرا پياده کشيد و تو را سوار کشيد
حکايـت من و تو داستان تکه يخی ست
که در برابر خورشيد انتظار کشيد
ادامه شعر غلامرضا طریقی در ادامه مطلب
چه رنجی می کشم تا صبح وقتی چشم می بندم
چه رنجی می کشی وقتی که بر شب چشم بگشایی
مرا با آبروداری چه کار؟ ای اشک! راحت باش
که صدها ماجرا دارند با هم عشق و رسوایی
نپرس از من چرا آیینه ها را از تو می پوشم؟!
...حسادت می کنند آیینه ها وقتی تو می آیی
نمی آیی از آن یکشنبه ی دلگیر اما باز
صدایت می زند هر هفته ناقوس کلیسایی...
مهدی مظاهری
شاعر خیلی خوبی هستند ایشون و فضای شعری نزدیک به شعر فاضل نظری دارند متاسفانه شهر ما کرمانشاه یک کتابفروشی درست و حسابی ندارد من چند شعر از ایشون دارم همه آنها خوب است...
برگ ها از شاخه مي افتند و تنها مي شوند
از جدايي، گرچه مي ترسم ، به من هم مي رسد
عشق را فيزيولوژيك مي دانست
بعد از امتحان كنار گذاشته شد...
امروز جمعه با برپایی امتحان عملی آناتومی این ترم هم تمام شد اما چه تمام شدنی که به قول شهریار پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم خدا را شکر به خیر گذشت فقط تکلیف جنین شناسی هنوز معلوم نیست که انشاالله آن هم بخیر می گذرد
مراقب باشیم که با امتحان کردن کنارمان نگذارند
"عشق جمع اعداد و ارقام نیست تا بتوان آن را به آزمایش گذاشت
ایمان نیاز به آزمودن را مطرود می داند" نادر ابراهیمی از بار دیگر شهری که دوست می داشتم
فنای من به نسیم بهانهای بندست
به خاک با سر ناخن نوشتهاند مرا
صائب تبریزی
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
حسن مه رویان مجلس گر چه دل میبرد و دین
بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود
حافظ
درین زمان که عقیم است جمله صحبتها
کنارهگیر و غنیمت شمار عزلت را
صائب تبریزی