دو قدم مانده به گل

_ شعرهایی که می پسندم _ خاطرات شعری من

نگو

آیینه ام تو ولی به زنگارها نگو
رویم به روزنه است به دیوارها نگو

هر کس به من نگاه کند عکس می شود
با شادها بگو به گرفتارها نگو

من اژدهای بی خطری بیش نیستم
سحر است این، نه معجزه، با مارها نگو

در رفت و آمدند نفس های آخرم
لرزم گرفته است به کفتارها نگو

فهمیده ام که دور خودم چرخ می خورم
این راز را بدان و به عصّارها نگو

باشد، تو یک کلاف بیاور مرا ببر
از قیمتم ولی به خریدارها نگو

در عمق کوه و قله ی چاه ایستاده است
با شاعر از رعایت هنجارها نگو

دادی خبر بیاورد و رفت جار زد
گفتم به باد هرزه از این کارها نگو

مهدی فرجی


حوالی: شعر, غزل, یوسف, نگو
+ انتشار یافته در  دوشنبه بیست و سوم بهمن ۱۳۹۱ساعت 17:52  توسط احسان جمشیدی   |