كسي از عمق دريا زد صدايت، ماهي قرمز!
و دريا پهن شد در زير پايت، ماهي قرمز!
شبي قلاّب ماهيگير، دست از دامنت برداشت
و كرد آن ترسِ بيمورد رهايت، ماهي قرمز!
پريدي توي آب و كوسه ها با طعنه پرسيدند:
«تو، با اين كفشهاي تابهتايت ماهي قرمز!؟»
تصور هم نميكردند جاشوها كه اقيانوس
نهنگي زير سر دارد برايت، ماهي قرمز!
تو را ميخواست قايقران كه هرشب تور ميانداخت
و گرنه داشت دريا بينهايت ماهي قرمز

پانته آ صفایی
حوالی:
شعر,
غزل,
غمگین,
دل تنگی
+ انتشار
یافته در چهارشنبه هفدهم اسفند ۱۳۹۰ساعت 13:47
توسط احسان جمشیدی
|
مپرس حال مرا روزگار یارم نیست
جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست
نهال بودم و در حسرت بهار ولی
درخت می شوم و شوق برگ و بارم نیست
به این نتیجه رسیدم که سجده کردن من
به جز مبارزه با آفریدگارم نیست
مرا ز عشق مگویید، عشق گمشده ای است
که هرچه هست ندارم که هرچه دارم نیست
شبی به لطف بیا بر مزار من، شاید
بروید آن گل سرخی که بر مزارم نیست
فاضل نظری

حوالی:
شعر,
غزل,
غمگین,
دل تنگی
+ انتشار
یافته در یکشنبه چهاردهم اسفند ۱۳۹۰ساعت 19:20
توسط احسان جمشیدی
|
وقتی جهان
از ریشه جهنم
و آدم
از عدم
و سعی
از ریشه های یأس می آید
وقتی که یک تفاوت ساده
در حرف
کفتار را
به کفتر
تبدیل می کند
باید به بی تفاوتی واژه ها
و واژه های بی طرفی
مثل نان
دل بست
نان را
از هر طرف بخوانی
نان است
قیصر امین پور
حوالی:
شعر,
نو,
غمگین,
دل تنگی
+ انتشار
یافته در چهارشنبه دهم اسفند ۱۳۹۰ساعت 15:4
توسط احسان جمشیدی
|
آواز عاشقانه ي ما در گلو شکست
حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست
ديگر دلم هواي سرودن نمي کند
تنها بهانه ي دل ما در گلو شکست
سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گريه هاي عقده گشا در گلو شکست
اي داد، کس به داغ دل باغ دل نداد
اي واي ، هاي هاي عزا در گلو شکست
آن روزهاي خوب که ديديم ، خواب بود
خوابم پريد و خاطره ها در گلو شکست
" بادا " مباد گشت و " مبادا " به باد رفت
" آيا " ز ياد رفت و " چرا " در گلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرين و آفرين و دعا در گلو شکست
تا آمدم که با تو خداحافظي کنم
بغضم امان نداد و خدا... در گلو شکست
قیصر امین پور
حوالی:
شعر,
غزل,
غمگین,
دل تنگی
+ انتشار
یافته در یکشنبه بیست و سوم بهمن ۱۳۹۰ساعت 9:52
توسط احسان جمشیدی
|
+ انتشار
یافته در یکشنبه بیست و پنجم دی ۱۳۹۰ساعت 3:2
توسط احسان جمشیدی
|
دردِ من نیست ، که این درد پریشانی هاست
این جنون لازمۀ کوچ بیابانی هاست
پشت من پهنۀ زخم است ، ولی شهر هنوز...
اولین دغدغه اش پینۀ پیشانی هاست
از کجا آمده ام ، آمدنم بهر چه بود ...؟
به کجا می روم این راه پشیمانی هاست ...
چند وقتی است که بی حوصله ام ، بی شعرم
چشمهایِ تو ولی رمز غزل خوانی هاست
من به جز (شعر) به جز( آه )بساطم خالی است ...
تو به جز عشق ، دلت صحنه ویرانی هاست
من پریشان به پریشانی چشمان تو ام ...
چشمهای تو پریشان به پریشانی هاست
می توان گفت نمک گیر نگاهم شده ای ...
بی نمک نیست اگر سفره بی نانی هاست
من کمی بیشتر از عشق تورا می فهمم
عشق راه و روشِ بچه دبستانی هاست ...
حوالی:
شعر,
غزل,
غمگین,
دل تنگی
+ انتشار
یافته در پنجشنبه پنجم آبان ۱۳۹۰ساعت 14:29
توسط احسان جمشیدی
|
دلم گرفتــه و دستم عجیب می لرزد
شبیه شاپـــــرکی بـرصلیب می لرزد
شکفته بر لب من نغمه های دلتنگی
از این تـرانــــه نگاهی نجیب می لرزد
چقدر پیچک پاهای خسته ات باشم
که پا به پای تو دست فریب می لرزد
تو از تبار بهشتی، نه مثل من از خاک
دل هوس زده از عطر سیب می لرزد!
ترنج داده به دستم خدا و تیغ نگاه...
به لب تلاوت امن یجیب می لــرزد
خانم جبه داری
حوالی:
شعر,
غزل,
غمگین,
دل تنگی
+ انتشار
یافته در پنجشنبه پنجم آبان ۱۳۹۰ساعت 14:28
توسط احسان جمشیدی
|