"منافق"
سلام . در سرم شور ِعجیبی افتاده حس می کنم که باید بنویسم ، بگویم ، فریاد بزنم ، زیر ِهمه چیز بزنم. حتی دوست دارم به همه چیز واکنش نشان دهم به کلاس هایی که می رویم و خرسند !!! از آن بیرون می آییم که مثلا فهمیده ایم پسر از تنگنای تاریخ و از فشرده شدن پوست دَر به وجود آمده یا اینکه چه بگویم از خودم از دیگرانی که بازی می کنیم . نقش یک فرد هزار رنگ شاید بوقلمون شده ایم اما نه ما فقط نقش ِتکراری خود را بازی می کنیم "منافق"
پست خیلی طولانی بود در Note Pad نوشته بودم خودم بریدمشان...
حوالی: شعر, غزل, فاضل نظری, حسین جنتی
تکرار نقش کهنه خود در لباس نو
بازیگریم!حوصله شرح قصه نیست -فاضل نظری-
قبول کن که نفاق از فراق تلخ تر است
قبول کن که از این تلخ تر نخواهم دید -فاضل نظری-
فقط اینها نیست حرفهایی هست که نمی توانم بگویم...
جوجه های اعتقادم را کجا پنهان کنم ، وقتی
شک شبیه گربه از دیوار ایمان می رود بالا -حسین جنتی-
پست خیلی طولانی بود در Note Pad نوشته بودم خودم بریدمشان...
حوالی: شعر, غزل, فاضل نظری, حسین جنتی