در این زمانه ی آشفته ی شلوغ پلوغ
کلاغ می وزد از شاخسار خشک دروغ
کلاغ می پرد و پر نمی زند کفتر
پرنده مانده و پرواز مرده است ؛ فروغ !
و عشق ساده ترین چیز بین آنهایی ست
که با شروع نخستین نشانه های بلوغ –
- سوار بنز پدر ، دل سپرده اند به یک
کیوسک عشق فروشی کنار جاده و ...بووق !!
و یا به یاری یک لشگر از بتونه و رنگ
برای فتح دل ساکنان شهر شلوغ -
- تمام طول خیابان آدامس لاو ایزی
جویده اند و فقط عشق می زنند آروغ !
چه سوء هاضمه ای ! واژه واژه استفراغ !
که مغز خورده و بالا می آورند نبوغ !
از آسمان خدا خوشه خوشه پروین را
ربوده اند و به جایش دو پولک و منجوق –
خود خدا به سرم دست می کشد « بگذر!
که من که خالق اویم گذشتم از مخلوق ! »
سیامک بهرام پرور
سلام بابت این شعر حال به هم زن!!! معذرت می خوام شاید "طلای اصل و بدل آن چنان یکی شده اند/ که عشق جز به هوای هوس نمی ماند"چند روز نبودم یا شاید بودم اما نمی شد بیایم بابت تاخیر در نظرات عذر تقصیر
این روزها کارم فکر کردن است اما چه حاصل شود از تفکر من! نا معلوم است. می خواستم مثل تابستان های گذشته دیوانگی جدیدی را آغار کنم که خدا را شکر نشد.
حوالی:
شعر,
غزل,
عشق,
هوس
+ انتشار
یافته در یکشنبه سی ام تیر ۱۳۹۲ساعت 13:56
توسط احسان جمشیدی
|
فکر می کردم که از گنجشک ها کم نیستم
حال می بینم که حتی قدر آن هم نیستم
دور شو از پیش چشم گل فروش پیر، من
دیگر آن دیوانه گل های مریم نیستم
پا به جنگل می گذارم آهوان رم می کنند
از که می ترسید آهو ها من آدم نیستم
هر نسیمی می تواند شاخه ام را بشکند
بادهای هرزه فهمیدند محکم نیستم
شبنمی سرمست بودم روی گلبرگی سپید
چشم وا کردم همین امروز دیدم نیستم
سید ابولفضل صمدی
حوالی:
شعر,
غزل
+ انتشار
یافته در پنجشنبه بیستم تیر ۱۳۹۲ساعت 19:26
توسط احسان جمشیدی
|
+بيزارم از اين زندگي سودايي
از اين همه دلبستگي دنيايي
اي کاش دلم خوشه اي از گندم بود
در دست گرسنگان آفريقايي - میلاد عرفان پور -
رمضان آمد برای ما که درک مان پایین است رمضانها فقط گرسنگی معنی می یابد... تا ...
حوالی:
شعر,
رباعی,
رمضان
+ انتشار
یافته در چهارشنبه نوزدهم تیر ۱۳۹۲ساعت 21:0
توسط احسان جمشیدی
|
+حافظ ديوانه فالم را گرفت
يک غزل آمد که حالم را گرفت:
ما زياران چشم ياری داشتيم
خود غلط بود آنچه می پنداشتيم -حمید رجایی-
مدتی است حافظ می خوانم به دلم ماند یک بار بشود این غزل بیاید
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند --مابقی غزل در ادامه مطلب--
مقصر من نیستم که شعر طرب انگیز ! نمی گذارم
+حکیما، تو بر این جوانان مگیر
خدا غم فرستاد، شاعر شدند-عباس احمدی-
حوالی:
شعر,
غزل,
حافظ
ادامه مطلب
+ انتشار
یافته در یکشنبه نهم تیر ۱۳۹۲ساعت 16:19
توسط احسان جمشیدی
|
این چند روز امتحان داشتم و دارم اما بیشتر به جای درس خوندان شعر می خوانم...
کتاب ضد و غزل زندگی کنیم و کمی صائب و حافظ
از ضد غزل هایی که تازه تر هست من کنایه و غار افلاطونی و غزل آیینی خطبه را بیشتر پسندیدم(بعضی شعرها را هم که قبل تر شنیده یا خوانده بودم را در نظر نگرفتم)
درخت «باور»من برگ بار و سایه ندارد
«دروغ» هرچه که باشد اساس و پایه ندارد
...
برای صحبت آیینه ها به سنگ بیندیش
صریح باش که دل طاقت کنایه ندارد -فاضل نظری / کنایه-
از غزل زندگی کنیم استاد بهمنی هم غزل پشت جلد...
خدا نخواست که من اهل نا کجا باشم
اجازه داد فقط اهلی شما باشم
...
خدا نخواست!چه بهتر! تو خواستی از من
که خوش قریحه ترین بنده ی خدا باشم -محمدعلی بهمنی-
+کوری بیمنت از چشم به منت خوش ترست
گر توانی بوی پیراهن به یوسف باز ده -صائب تبریزی-
من ضدی دارم.
آن قدر فریب کار که آن را
«خود»پنداشته ام.
حالا
من از خود برای تو شکایت آورده ام
حوالی:
شعر,
غزل,
فاضل نظری,
ضد
+ انتشار
یافته در چهارشنبه پنجم تیر ۱۳۹۲ساعت 18:41
توسط احسان جمشیدی
|