دو قدم مانده به گل

_ شعرهایی که می پسندم _ خاطرات شعری من

در حافظه‌ام جشن فراموشی هاست...

در حنجره،‌ های و هوی خاموشی هاست

چشمم همه پرده خطاپوشی هاست

تا کینه به دل راه نیابد، هر شب

در حافظه‌ام جشن فراموشی هاست

میلاد عرفان پور


حوالی: شعر, غمگین, رباعی
+ انتشار یافته در  جمعه بیست و هشتم بهمن ۱۳۹۰ساعت 12:6  توسط احسان جمشیدی   | 

هیچ کس به غیر ناسزا تو را هدیه‌ای به رایگان نمی‌دهد

این ترانه بوی نان نمی‌دهد
بوی حرف دیگران نمی‌دهد

سفره دلم دوباره باز شد
سفره‌ای که بوی نان نمی‌دهد

نامه‌ای که ساده و صمیمی است
بوی شعر و داستان نمی‌دهد

با سلام و آرزوی طول عمر
که زمانه این زمان نمی‌دهد

کاش این زمانه زیر و رو شود
روی خوش به ما نشان نمی‌دهد

یک وجب زمین برای باغچه
یک دریچه، آسمان نمی‌دهد

وسعتی به قدر جای ما دو تن
گر زمین دهد، زمان نمی‌دهد!

فرصتی برای دوست داشتن
نوبتی به عاشقان نمی‌دهد

هیچ کس برایت از صمیم دل
دست دوستی تکان نمی‌دهد

هیچ کس به غیر ناسزا تو را
هدیه‌ای به رایگان نمی‌دهد

کس ز فرط های‌و‌هوی گرگ و میش
دل به هی‌هی شبان نمی‌دهد

جز دلت که قطره‌ای است بیکران
کس نشان ز بیکران نمی‌دهد

عشق نام بی‌نشانه است و کس
نام دیگری بدان نمی‌دهد

جز تو هیچ میزبان مهربان
نان و گل به میهمان نمی‌دهد

ناامیدم از زمین و از زمان
پاسخم نه این ، نه آن…نمی‌دهد

پاره‌های این دل شکسته را
گریه هم دوباره جان نمی‌دهد

خواستم که با تو درد دل کنم
گریه‌ام ولی امان نمی‌دهد

زنده یاد قیصر امین پور
حوالی: شعر, غمگین, غزل
+ انتشار یافته در  چهارشنبه بیست و ششم بهمن ۱۳۹۰ساعت 12:55  توسط احسان جمشیدی   | 

درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند معنی کور شدن را گره ها می فهمند

درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند

سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین
قصه ی تلخ مرا سرسره ها می فهمند

یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند

آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا
مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند

نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا
قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند

کاظم بهمنی


حوالی: شعر, غمگین, غزل
+ انتشار یافته در  دوشنبه بیست و چهارم بهمن ۱۳۹۰ساعت 17:51  توسط احسان جمشیدی   | 

آواز عاشقانه ي ما در گلو شکست

آواز عاشقانه ي ما در گلو شکست 
حق با سکوت بود ، صدا در گلو شکست

ديگر دلم هواي سرودن نمي کند 
تنها بهانه ي دل ما در گلو شکست 

سربسته ماند بغض گره خورده در دلم 
آن گريه هاي عقده گشا در گلو شکست 

اي داد، کس به داغ دل باغ دل نداد 
اي واي ، هاي هاي عزا در گلو شکست 

آن روزهاي خوب که ديديم ، خواب بود 
خوابم پريد و خاطره ها در گلو شکست 

" بادا " مباد گشت و " مبادا " به باد رفت 
" آيا " ز ياد رفت و " چرا " در گلو شکست 

فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند 
نفرين و آفرين و دعا در گلو شکست 

تا آمدم که با تو خداحافظي کنم 
بغضم امان نداد و خدا... در گلو شکست

قیصر امین پور


حوالی: شعر, غزل, غمگین, دل تنگی
+ انتشار یافته در  یکشنبه بیست و سوم بهمن ۱۳۹۰ساعت 9:52  توسط احسان جمشیدی   | 

صمیمیت حزن

صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می روید۱

صمیمیت حزن را همیشه با خود حس کرده ام صدای خوبی نشنیده ام جز صدایی وهم آلود اما همیشه اندوه را پسندیده ام همیشه لبخند می زنم اما..."شادم تصور می کنی وقتی ندانی لبخند های شادی و غم فرق دارند۲"و دانسته ام که غم است که زیبایی می آفریند "دلبسته اندوه دامن گير خود باش
از عالم غم دلرباتر عالمي نيست ۳" شاید خدا نیز برای همین تاکید کرده که با سختی(غم) آسانی (شادی)است۴

بعد ازاین صداهای خوب را حس میکنم اندوه و سختی را می پسندم اما نه مثل دیروزها که نمی شنیدم...

پ.ن۱:قسمتی از به باغ همسفران دفتر حجم سبز سهراب

پ.ن۲ و۳:فرق دارند و از عالم غم دلرباتر عالمي نيست فاضل نظری

پ.ن۴:(4) فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا (5) إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا (6) سوره انشراح


حوالی: احسان جمشیدی
+ انتشار یافته در  چهارشنبه نوزدهم بهمن ۱۳۹۰ساعت 22:45  توسط احسان جمشیدی   | 

تنهایی من چند برابر شده است

با تو دل من پر از کبوتر شده است

حال من و شعرهام بهتر شده است

حالا تو منی و من تو هستم با تو

تنهایی من چند برابر شده است

جلیل صفر بیگی

جلیل صفربیگی واران


حوالی: شعر, رباعی, غمگین, تنهایی
+ انتشار یافته در  چهارشنبه نوزدهم بهمن ۱۳۹۰ساعت 18:56  توسط احسان جمشیدی   | 

یکی به ماه بگوید...

کجاست خانه من؟ هر چه هست اینجا نیست
یکی به ماه بگوید که راه پیدا نیست

غریب نیست به چشم من آسمان و زمین
ولی نه ...شهر و دیار من این طرف­ها نیست

نشسته گرد سفر روی شانه روحم
رفیق راه من این جسم بی سر و پا نیست

تمام شهر به تعبیر خواب سرگرمند
کسی معبر بیداری من اما نیست

کسی نگفت سوال جواب هایم را
به جمله ها خبری از چرا و آیا نیست

ز ریگ ریگ بیابان شنیده زخم زبان
حریف درد دل رود غیر دریا نیست

محمد مهدی سیار


حوالی: شعر, غزل, غمگین
+ انتشار یافته در  چهارشنبه نوزدهم بهمن ۱۳۹۰ساعت 13:6  توسط احسان جمشیدی   | 

بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست

بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست
 
 سوگند می خورم به مرام پرندگان
در عرف ما سزای پریدن تفنگ نیست 
 
 در کارگاه رنگرزان دیار ما
رنگی برای پوشش آثار ننگ نیست
 
از بردگی مقام بلالی گرفته اند
در مکتبی که عزت انسان به رنگ نیست 
 
دارد بهار می گذرد با شتاب عمر
فکری کنید که فرصت پلکی درنگ نیست
 
 وقتی که عاشقانه بنوشی پیاله را
فرقی میان طعم شراب و شرنگ نیست
 
 تنها یکی به قله ی تاریخ می رسد 
هر مرد پاشکسته که تیمور لنگ نیست

محمد سلمانی


حوالی: شعر, غزل, غمگین
+ انتشار یافته در  یکشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۰ساعت 12:52  توسط احسان جمشیدی   | 

افسوس که هیچ بودم

در خیل تو خواستم سواری باشم

در لشگر تو طلایه داری باشم

افسوس که هیچ بودم آنقدر که باد

نگذاشت در این هوا غباری باشم

علی محمد مودب

علی محمد مودب


حوالی: شعر, رباعی, غمگین
+ انتشار یافته در  یکشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۰ساعت 11:49  توسط احسان جمشیدی   | 

ز سر برون نرود هرگزم هوای شما

اگر سرم برود در سر وفای شما
ز سر برون نرود هرگزم هوای شما

بخاک پای شما کان زمان که خاک شوم
هنوز بر نکنم دل ز خاک پای شما

چو مرغ جان من از آشیان هوا گیرد
کند نزول بخاک در سرای شما

در آن زمان که روند از قفای تابوتم
بود مرا دل سرگشته در قفای شما

شوم نشانهٔ تیر قضا بدان اومید
که جان ببازم و حاصل کنم رضای شما

کرا بجای شما در جهان توانم دید
چرا که نیست مرا هیچکس بجای شما

ز بندگی شما صد هزارم آزادیست
که سلطنت کند آن کو بود گدای شما

گرم دعای شما ورد جان بود چه عجب
که هست روز و شب اوراد من دعای شما

کجا سزای شما خدمتی توانم کرد
جز اینکه روی نپیچم ز ناسزای شما

غریب نیست اگر شد ز خویش بیگانه
هر آن غریب که گشت است آشنای شما

اگر بغیر شما می‌کند نظر خواجو
چو آب می شودش دیده از حیای شما

خواجوی کرمانی
حوالی: شعر, غزل, عاشقانه, خواجوی کرمانی
+ انتشار یافته در  شنبه هشتم بهمن ۱۳۹۰ساعت 10:56  توسط احسان جمشیدی   | 

بر سنگ مزار خود کسی گریه نکرد

میلاد عرفان پور

در سوگ بهار خود کسی گریه نکرد
بر آخر کار خود کسی گریه نکرد 
جز سنگ تراش پیر این آبادی
بر سنگ مزار خود کسی گریه نکرد

میلاد عرفان پور 


حوالی: شعر, رباعی, غمگین
+ انتشار یافته در  دوشنبه سوم بهمن ۱۳۹۰ساعت 11:39  توسط احسان جمشیدی   | 

چون سبوي تشنه...

از تهي سرشار 
جويبار لحظه ها جاري ست 
چون سبوي تشنه كاندر خواب بيند آب ، واندر آب بيند سنگ 
دوستان و دشمنان را مي شناسم من 
زندگي را دوست مي دارم 
مرگ را دشمن 
واي ، اما با كه بايد گفت اين ؟ من دوستي دارم 
كه به دشمن خواهم از او التجا بردن 
جويبار لحظه ها جاري

دانلود این شعر با صدای استاد مهدی اخوان ثالث


حوالی: شعر, نو, غمگین
+ انتشار یافته در  دوشنبه سوم بهمن ۱۳۹۰ساعت 10:59  توسط احسان جمشیدی   |