دو قدم مانده به گل

_ شعرهایی که می پسندم _ خاطرات شعری من

وقتی یخ ها آب شدند|رها شدیم|پیوندی نبود|لب هایی به اندوه جمع آمده بود|نه برای بوسه

یکم:
وقتی یخ ها آب شدند
رها شدیم
پیوندی نبود
لب هایی به اندوه جمع آمده بود
نه برای بوسه
 -شاعرش را نمی شناسم چند وقت پیش جایی شنیدم که آن هم یادم نمی آید.-
دوم:
موهای مادرم سفید شده‌است
می ترسم به سفیدی این کوه ها شود
فصل ها عوض شوند
و ایمان بیاورم
به پایان فصل سرد
-سارا کاظمی . این را هم جایی شنیدم یا دیدم و به خاطر سپردم کتابی نبود-
سوم:
می فروشد او به جانی بوسه ای
رو بخر کان رایگان ست رایگان
 -مولانا. با خواندش  این شعر در ذهنم آمد که قبلتر اینجا گذاشته بودم از علی محمد مودب:
به بهار بدهکارم
                         دست کم یک شعر برای هر شکوفه
به پنجشنبه بدهکارم
                                 دست کم یک شعر برای هر ثانیه
به تو بدهکارم
                      دست کم یک جان
                                                  برای هر لبخند!

-عاشقانه های پسر نوح-
چهارم:
مرا که طاقت این چند روز دنیا نیست
چگونه حوصله جاودانگی باشد
 -فاضل نظری-
پنجم:
الان در فرجه مطالعاتی برای امتحان پره اینترنی هستم می خوانم نه برای پاس کردن نه برای اول شدن بدون استرس و جز بهترین روزهای دوران دانشجویی من به حساب می‌آید هرچند این سرما خوردگی های لعنتی حدود ۱۰ روز است که دمار از روزگارمان در آورده است
ششم:
راجع به چند نظر خصوصی که در وبلاگ گذاشته شده‌اند دوستی که هر چند وقت یکبار طعنه سیاسی می فرستی. می توانی نظر خصوصی ندهی و عمومی نظر بگذارید در این حد صعه صدر دارم و نیز اینکه مدتهاست -چیزی نزدیک سه سال- دیگر دلبسته هیچ طیف جناح یا جریان سیاسی نیستم و چند هفته ای هم هست که دیگر آن ارادت شدید را به سیدنا القائد (آقا) و سیدنا الرئیس (محمود) را هم ندارم چرا که می دانم و می فهمم آن آرمانهایی که به خاطرشان دوستشان داشته ام هرگز اجرایی نخواهند شد حتی اگر بخواهند هم نمی شود. اما همچنان از آنهایی که بدم می آمد بدم می آید و حتی بیشتر...
آن نظردهنده غیر محترم که به یک شاعر و صاحب وبلاگ فحاشی می کنی بدان هر چه فحش بلد بودم و نبودم را نثار خودت و خانواده نامحترمت و روح و روانت کردم. بیمار جان اگر می خواهی به شاعری فحاشی کنی به صفحه شخصی اش برو آنجا را می خواند نه اینجا را.


حوالی: شعر, روزنوشت, مولانا, احسان جمشیدی
+ انتشار یافته در  سه شنبه سوم اسفند ۱۳۹۵ساعت 16:23  توسط احسان جمشیدی   | 

اسمم یه چیز دیگه بود اما دکتر صدام میزنه دیوونه...

سلام
دیروز در بخش نشانه شناسی روان پزشکی بیماری با (schizophrenia (1-2 مزمن را آورده بودند در حالت سرخوشی Euphoria بود یکی از نشانه هایش که علاوه بر سر خوشی که شاید ناشی از درمان های صورت گرفته قبلی بود و توهم تحت کنترل بودن که بسیار برایم جالب بود؛ Clanging بود که یعنیSpeech in which a  person chooses a word on the basis of sound rather than meaning, as in rhyming and punning speech. For example, Look at my eyes and nose, wise eyes and rosy nose Two to one, the ayes have it که باز هم یعنی انتخاب کلمات نه بر اساس معنا و بر اساس وزن که این خودش نوعی شاعری ست! (نوعی جناس می شود که البته اسم دیگر این علامت هم punning associations است که جناس معنی می شود.)

آزمودم عقل دور اندیش را
بعد ازین دیوانه سازم خویش را

مولانا


پ ن: عنوان بخشی از یک آهنگ از رضا یزدانی است.
پ ن: در نوشتن این مطلب قصد اهانت به شاعران والامقام و بیماران گرامی را ندارم و پیشاپیش اگر برداشت اشتباهی از آن می شود عذرخواهم. 
پ ن: بیت هم ارتباط زیادی با نوشته ها ندارد.


حوالی: شعر, تک بیت, روزنوشت, بیمارستان
+ انتشار یافته در  چهارشنبه شانزدهم مهر ۱۳۹۳ساعت 14:49  توسط احسان جمشیدی   | 

آب کم جو تشنگی آور بدست

آن نیاز مریمی بودست و درد
که چنان طفلی سخن آغاز کرد

جزو او بی او برای او بگفت
جزو جزوت گفت دارد در نهفت

دست و پا شاهد شوندت ای رهی
منکری را چند دست و پا نهی

ور نباشی مستحق شرح و گفت
ناطقه‌ی ناطق ترا دید و بخفت

هر چه رویید از پی محتاج رست
تا بیابد طالبی چیزی که جست

حق تعالی گر سماوات آفرید
از برای دفع حاجات آفرید

هر کجا دردی دوا آنجا رود
هر کجا فقری نوا آنجا رود

هر کجا مشکل جواب آنجا رود
هر کجا کشتیست آب آنجا رود

آب کم جو تشنگی آور بدست
تا بجوشد آب از بالا و پست

تا نزاید طفلک نازک گلو
کی روان گردد ز پستان شیر او

رو بدین بالا و پستیها بدو
تا شوی تشنه و حرارت را گرو

بعد از آن بانگ زنبور هوا
بانگ آب جو بنوشی ای کیا

حاجت تو کم نباشد از حشیش
آب را گیری سوی او می‌کشیش

گوش گیری آب را تو می‌کشی
سوی زرع خشک تا یابد خوشی

زرع جان را کش جواهر مضمرست
ابر رحمت پر ز آب کوثرست

تا سقاهم ربهم آید خطاب
تشنه باش الله اعلم بالصواب

مولانا
حوالی: شعر, مثنوی, مولانا
+ انتشار یافته در  شنبه چهاردهم آبان ۱۳۹۰ساعت 13:12  توسط احسان جمشیدی   |