خاکی ِآبی
این نوشته ای که در زیر می خوانید جز آن مطالبی ست که در پروسه تدبیر بلاگفا حذف شد. گفتم این روزهای آخر سال یادی از گذشته بکنیم و کمی به این نوشته بخندیم نمی دانم چرا الان که این نوشته را خواندم تنها حسی که برایم بوجود آمد لبخند بود هر چند که آن موقع ...
حوالی: شعر, کوتاه نوشت, احسان جمشیدی, لبخند
من با چشم های آبی نداشته ام
برای مردگانی که گواهی فوت ندارند
گریه نکرده ام
من برای مرده گان
من برای زنده گان
من برای همه ی آنچه که دوستشان دارم
و آنچه که دوستشان ندارم
با چشم های قهوه ای ام نگریسته ام
ولی تو را
با تمام چشم های قهوه ای داشته یا نداشته ام
آنچنان گریسته ام که
چشم هایم
دریایی بوده اند
آنچنان آبی
آبی
آبی
که انگار اصلاً
خاکی نبوده اند.
حوالی: شعر, کوتاه نوشت, احسان جمشیدی, لبخند