دو قدم مانده به گل

_ شعرهایی که می پسندم _ خاطرات شعری من

دل غریب من از گردش زمانه گرفت

دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت

شبانه بغض گلو گیر من کنار بقیع
شکست و دیده ز دل اشک دانه دانه گرفت

کنار پنجره‌ها دیدگان پر اشکم
سراغ مدفن پنهان و بی نشانه گرفت

نشان شعله و درد و نوای زهرا را
توان هنوز ز دیوار و بام خانه گرفت

مصیبتی است علی را که پیش چشمانش
عدو امید دلش را به تازیانه گرفت

چه گفت فاطمه کانگونه با تأثر و غم
علی مراسم تدفین او شبانه گرفت

فراق فاطمه را بوتراب باور کرد
شبی که چوبه تابوت را به شانه گرفت

سید فضل الله قدسی


حوالی: شعر, غزل, فاطمیه, سید فضل الله قدسی
+ انتشار یافته در  یکشنبه بیست و پنجم فروردین ۱۳۹۲ساعت 7:45  توسط احسان جمشیدی   |