يكي خشم زمستان را بگيرد
يكي شلاق طوفان را بگيرد
مبادا بر زمين افتد دوباره
يكي دستان باران را بگيرد
ميلاد عرفان پور از كتاب بي خبري ها
پا!نوشت: زمستان را نیامده به استقبال می آییم...
حوالی:
شعر,
دوبیتی,
باران,
زمستان
+ انتشار
یافته در شنبه هجدهم آذر ۱۳۹۱ساعت 17:22
توسط احسان جمشیدی
|
پس از او نیز نامش را نگهدار
شکوه صبح و شامش را نگهدار
زمستان پیرمردی سالخورده است
بهارا ! احترامش را نگهدار
میلاد عرفان پور
حوالی:
شعر,
رباعی,
غمگین,
زمستان
+ انتشار
یافته در یکشنبه بیست و یکم اسفند ۱۳۹۰ساعت 13:35
توسط احسان جمشیدی
|
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرار در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویشتن جز گردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر ؟ ای یاقوت بی قیمت !
که غیر از مرگ گردنبند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی ست یا من چشم و دل سیرم ؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
فاضل نظری دانلود صدا
حوالی:
شعر,
غمگین,
زمستان,
غزل
+ انتشار
یافته در جمعه پنجم اسفند ۱۳۹۰ساعت 23:7
توسط احسان جمشیدی
|