دو قدم مانده به گل

_ شعرهایی که می پسندم _ خاطرات شعری من

خاطره من

پلک فرو بستی و دوباره شمردی
فرصت پنهان شدن نبود تو بردی

من که به پیروزی تو غبطه نخوردم
چون که شکستم چرا دریغ نخوردی؟

دست تو را با سکوت و بغض گرفتم
دست مرا با غرور و خنده فشردی

این همه ی قصه ی تو بود که یک عمر
از همه دل بردی و دلی نسپردی

خاطره ها رفته اند خاطره ی من
پس تو چرا مثل خاطرات نمردی

فاضل نظری از کتاب آنها

بداهه نوشت

این همه ی غصه من بود که یک عمر
به خنده ی تو دل بستم و تو بریدی                     احسان جمشیدی


حوالی: شعر, غزل, بداهه, احسان جمشیدی
+ انتشار یافته در  دوشنبه بیست و هفتم شهریور ۱۳۹۱ساعت 15:50  توسط احسان جمشیدی   |