این دل شکستن تو برایم قشنگ بود
مانند شیشه ای که خریدار سنگ بود
این دل شکستن تو برایم قشنگ بود
حوالی: شعر, غزل, الاكلنگ, خوشبخت
این دل شکستن تو برایم قشنگ بود
رؤیای باشکوه رسیدن به ساحلت
آغاز خودکشی هزاران نهنگ بود
ماه شب چهاردهی که تصاحبت
چون حسرتی به سینه ی صدها پلنگ بود
خوشبخت آن دلی که برای تو می تپید
خوشبخت آن دلی که برای تو تنگ بود
تو: یک جهان تازه پر از صلح و دوستی
من : کشوری که با همه در حال جنگ بود
با من هر آنچه از تو بجا ماند نام بود
از من هر آنچه بی تو بجا ماند ننگ بود
***
پایین نشسته ام که توبالا نشین شوی
این ماجرا حکایت الاکلنگ بود...
رضا نيكوكار
حوالی: شعر, غزل, الاكلنگ, خوشبخت