دو قدم مانده به گل

_ شعرهایی که می پسندم _ خاطرات شعری من

باران

زدم به جاده عشقت پیاده در باران
به شوق لحظه دیدار ساده در باران

در این طراوت نمناک در دلم سبز است
امید حادثه‌ای فوق‌العاده در باران

ببین که آینه بی‌قراری‌ام شده است
زلال‌ِ صورت نمناک جاده در باران

ز پشت پنجره کلبه‌ات نگاهی کن
ببین چه سبز بهار ایستاده در باران

اشاره‌ای، که گره خورده بر نگاهت باز
نگاه مرد دل از دست داده در باران

ز بی‌تفاوتی‌ات، ای پری قصه من!
شکست شوکت یک شاهزاده در باران -سیدمحمد بابامیری-

سلام این روزها اولین باران شهرمان را نوازش می کند. دیروز بی چتر دانشکده رفتم بی جهت کمی هم راه رفتیم حسابی خیس شدیم...

من : دهکده ها نبض حقایق هستند
او : مردم ده با تو موافق هستند
ناگاه صدای خیس رعدی پیچید:
باران که بیاید همه عاشق هستند. - ایرج زبردست -

باران بارید من دیدم که خیلی ها در باران حتی آ دم! نمی شوند چه رسد به عاشق...

زیر باران بیا قدم بزنیم
حرف نشنیده ای به هم بزنیم

نو بگوییم و نو بیندیشیم
عادت کهنه را به هم بزنیم

و ز باران، کمی بیاموزیم
که بباریم و حرف کم بزنیم ... - مجتبي كاشاني -


حوالی: شعر, غزل, رباعی, سیدمحمد بابامیری
+ انتشار یافته در  یکشنبه دوازدهم آبان ۱۳۹۲ساعت 18:22  توسط احسان جمشیدی   |