دو قدم مانده به گل

_ شعرهایی که می پسندم _ خاطرات شعری من

چند دوبیتی از قیصر امین پور

گفتم که: چرا دشمنت افکند به مرگ؟
گفتا که: چو دوست بود خرسند به مرگ

گفتم که: وصیتی نداری؟ خندید
یعنی که همین بس است: لبخند به مرگ
********
آن‌سان که نسیم برگ را می‌بوسد
یا حادثه زین و برگ را می‌بوسد

وقتی لبِ پلکِ خسته‌اش را می‌بست
گفتی که لبان مرگ را می‌بوسد
********
آهنگ و سرود لب‌تان سوختن است
اندیشه روز و شب‌تان سوختن است

این چیست میان تو و پروانه و شمع؟
کز روز ازل مذهب‌تان سوختن است
حوالی: شعر, دوبیتی, قیصر امین پور
+ انتشار یافته در  شنبه بیست و یکم آبان ۱۳۹۰ساعت 14:32  توسط احسان جمشیدی   |