دو قدم مانده به گل

_ شعرهایی که می پسندم _ خاطرات شعری من

سر بی تن

ای خون اصیلت به شتک ها ز غدیران
افشانده شرف ها به بلندای دلیران
 
جاری شده از کرب و بلا آمده وآنگاه
آمیخته با خون سیاووش در ایران    
 
تو اختر سرخی که به انگیزه تکثیر
ترکید بر آیینه خورشید ضمیران
 
ای جوهر سرداری سرهای بریده
وی اصل نمیرندگی نسل نمیران
 
خرگاه تو می سوخت در اندیشه تاریخ 
هر بار که آتش زده شد بیشه شیران
 
آن شب چه شبی بود که دیدند کواکب
نظم تو پراکنده و اردوی تو ویران؟
 
و آن روز که با بیرقی از یک سر بی تن
تا شام شدی قافله سالار اسیران
 
تا باغ شقایق بشوند و بشکوفند
باید که ز خون تو بنوشند کویران
 
تا اندکی از حق سخن را بگزارند
باید که به خونت بنگارند دبیران
 
حد تو رثا نیست عزای تو حماسه ست
ای کاسته شان تو از این معرکه گیران

مرحوم استاد حسین منزوی


پ ن 1: شعر که حرف ندارد و می دانم که بیشتر شعردوستان چندین بار آن را خوانده اند.
پ ن 2: امروز هم مثل روز امتحان دوستان اهل دانشم سوالات امتحان قلب را بررسی می کردند!!! ( روز امتحان در کلاس بعدی من فقط چشمم را می مالاندم که خوابم نبرد و زمین نیافتم و آسیب نبینم) اما امروز از اینکه بدیهی ترین سوالات را هم اشتباه پاسخ داده بودم حتی نمی توانستم آن لبخند مضحک همیشگی را بزنم.
ذکر این نکته خالی از ضرر است که بعضی از اساتید گرامی (بیش از 10 استادی که این دو واحد را تدریس می کردند) در طراحی سوال سنگ تمام گذاشته و سوالات را طوری طرح کرده بودند که تنها با یک منبع قادر به پاسخ گویی بود یکی فقط با جزوه می شد دیگری فقط با هاریسون (البته آنهایی که واقعاً قابل پاسخ گویی بودند). و من که از روی این کتابهای کنکوری [ایکن از خجالت در زمین فرو رفتن](والبته نه زیاد خلاصه!) خوانده بودم و نگاه سرسری به جزوه ها داشتم وضعم عجیب بود معجونی بود از صحیح جواب دادن سوالات به نسبت سخت و غلط جواب دادن سوالات به نسبت آسان.
این همه تلاش و رسیدن به حدود دو سوم نمره واقعاً دردناک است.
اما ناراحت نمره هیچ امتحانی نبوده ام، نیستم و نخواهم بود که بسیار بوده که کاشته ام اما حتی کمتر از همان بذرهای کاشته شده برداشته ام... و زندگی بر همین روال است نه بر کام ما!


حوالی: شعر, غزل, حماسه, حسین منزوی
+ انتشار یافته در  یکشنبه یازدهم آبان ۱۳۹۳ساعت 17:55  توسط احسان جمشیدی   |