دو قدم مانده به گل

_ شعرهایی که می پسندم _ خاطرات شعری من

شاید دعای خسته دلان مستجاب شد

افتاد، خم شدم که برش دارم آب شد
فرقی نکرد آدم و گندم خراب شد

از ابتدای خلقتمان معصیت شکفت
وجدانمان دچار هزاران عذاب شد

رفتیم تا گلیم خود از گل بری کنیم
بهتر نشد که هیچ، زد و منجلاب شد

بعدش بهار در خم این کوچه باغ مُرد
ولگرد شهر یک شَبه عالیجناب شد

دیروز مردی از سر زیبایی و جمال
در پیش چشم ما به زنی انتخاب شد

امروز دامن همه ی دختران شهر
کوتاهتر به کوری چشم حجاب شد

فردا کدام فاجعه رخ می دهد عزیز؟
در ملّتی که عفت و غیرت سراب شد

دیگر دعا کنید خدا مرگمان دهد
شاید دعای خسته دلان مستجاب شد

این آبرو به غالب یک رو درآمد و
افتاد، خم شدم که برش دارم آب شد

فرامرز عرب عامری
حوالی: شعر, غزل, فرامرز عرب عامری
+ انتشار یافته در  چهارشنبه یازدهم آبان ۱۳۹۰ساعت 13:40  توسط احسان جمشیدی   |