دو قدم مانده به گل

_ شعرهایی که می پسندم _ خاطرات شعری من

سلام بر حوادث نامعلوم

تو از اول سلامت پاسخ بدرود با خود داشت
اگر چه سحر صوتت جذبه داوود با خود داشت
-محمد علی بهمنی-

هیچ کس بعد از تو هرگز حل نخواهد کرد من
- این به قول تو معمای شگفت انگیز - را

شک ندارم دست سعدی در گلستان کاشته ست
لوبیاهای همین اندوه سحر آمیز را !

-پانته آ صفایی-


سلام.دیشب که داشتم آسیب های عمومی جسم را می شناختم برفی باریدن گرفت و سیاهی شهرمان را شست. کاش گرد وغبارهای دل هایمان را هم می شست؛آلودگی با آلاینده های روحی، مه دودهای نفرت، منوکسیدهوس که آمده اند و با قدرت 200 برابر به گلبولهای قرمز شهادت شهامت، ولایت، صداقت، رفاقت، محبت و ...چسبیده اند را هم می شست و از آن می کند.
برای اینکه پی ببریم که کجای روحمان خطوط سربی نفرت رسوب کرده و روی نمای درونی گلبول های عشقمان دانه های سیاه گذاشته کافی است دهانمان را ببینم و بدانیم چه می گوییم.

پانوشت:عنوان مطلب از طاهره صفارزاده

سلام
سلام بر هوای گرفته
سلام بر سپیده‌ی ناپیدا
سلام بر حوادث نامعلوم
سلام بر همه
الا بر سلام فروش


+بعد نوشت: زندگي هرچه بوده كم بوده/زندگي هرچه هست بسيار است
                ما همین بوده ایم از اول/دست بالاي دست بسيار است -> یاسر قنبرلو

حوالی: شعر, تک بیت, محمد علی بهمنی, احسان جمشیدی
+ انتشار یافته در  شنبه بیست و یکم دی ۱۳۹۲ساعت 18:14  توسط احسان جمشیدی   |