انگار نه انگار
...
فقط بی وفایی مکن با خودت/نه بنشین به بامی نه پرواز کن.-فاضل نظری-
++صبر باید ورنه اینجا میوه شیرین عشق/قسمت فرهاد اگر باشد به پرویزش دهند
مست تقوا عاشقی باشد كه در بزم شهود/ساغرش در دست بگذارند و پرهیزش دهند--قادر طهماسبی--
+++حق میشود انكار و من انگار نه انگار
منصور سر دار و من انگار نه انگار
در چنگ هوسهای خیابانی اشباح
عشق است گرفتار و من انگار نه انگار ---امیر سیاهپوش---
الان که این متن را می نویسم دارم به آهنگ "ای کاروان" با صدای بامداد فلاحتی گوش می دهم«ای ساربان، ای کاروان/لیلای من کجا میبری--با بردن لیلای من/جان و دل مرا میبری»این قسمتِ پایینی را خیلی دوست دارم...
تمامی دینم به دنیای فانی/شرارهی عشقی که شد زندگانی
به یاد یاری خوشا قطره اشکی/ز سوز عشقی خوشا زندگانی
همیشه خدایا، محبت دلها،/به دلها بماند به سان دل ما
چو لیلی و مجنون فسانه شود،/حکایت ما جاودانه شود
=>در آژانس مسافرتی شعر از حميدرضا شكارسری
نه میخواهم به تور ایتالیا و اسپانیا بیفتم
نه بادامِ چشمهای چینیها و ژاپنیها را ویار کردهام
و نه نسیم دُبی و استانبول به کلّهام زده
نه هوس دوبیتی باباطاهر دارم
نه منار جنبان دلم را میلرزاند
نه ماتِ کیشم
نه موجیِ خزر
فاتحهی سعدی و حافظ را هم از همینجا
پست میکنم
خانم!
من فقط یک بلیت رفتِ مشهد میخواهم
حتیالامکان بی برگشت...
چند روز پیش برنامه راز با حضور دکتر حسن عباسی و با موضوع «انسان طراز و کودکان استراتژیست» از شبکه چهارم تلویزیون را دیدم خیلی حرف داشت برای ما که تنبلی می کنیم و دشمن را نادیده می گیریم آن ها چه قدر برنامه ریزی شده کار می کنند و ما این جا چه قدر ساده فرهنگ را بی اهمیت می کنیم و می خوابیم...
جلسه دیدار رهبری با شعرا هم برگزار شد و شاعران با آقا دیدار کردند امسال شاعرانی که کمتر دیده می شدند مثل استاد غلامرضا شکوهی و محمدرضا عبدالمکیان و ... آمده بودند این را گفتم که بگویم قسمتی از شعر های این پست را از آنجا برداشته ام.
چشمها را به روی هم مگذار كه سكون نام دیگر مرگ است
دشمنانت همیشه بیدارند خواب گاهی برادر مرگ است
گوش كن؛ در سكوت مبهم شب پچپچی موذیانه میآید
گربه بیحیای همسایه نیمهشبها به خانه میآید
پسرم! خواب گرم و شیرین است اینك اما زمان خواب تو نیست
تا زمانی كه حیله بیدار است چه كسی گفته وقت لالایی است؟!
گوش كن؛ دشمن از تو و خاكت پرچمی بادخورده میخواهد
از تمام غرور اجدادیت قهرمانان مُرده میخواهد!
دشمنت مار خوش خط و خالی است كه فقط خون تازه مینوشد
هر كجا قابل شناسایی است گرچه چون ما لباس میپوشد!
به درستی نگاه كن پسرم هر كمانبركفی كه آرش نیست
هر پدرمُردهای كه پیرهنش بوی آتش دهد سیاوش نیست
چشم وا كن كه دشمنت هر روز با هزار آب و رنگ میآید
تو بزرگش نبین اگر كفتار در لباس پلنگ میآید
پسرم! ممكن است در راهت دشمن از دوست بیشتر باشد
گاه دنیا دسیسه میچیند كه پدر قاتل پسر باشد!
تو ولی شك نكن به راه و برو مرد با درد و رنج مأنوس است
پشت پرهای كوچك گنجشك قدرت بالهای ققنوس است!
دستهای تو مكر دشمن را به جهنم حواله خواهد كرد
نفس آتشین این ققنوس كركسان را مچاله خواهد كرد!
آسمان فتح میشود وقتی شوق پرواز در سرت باشد
در مسیر حفاظت از این خاك مرگ باید برادرت باشد!
شك ندارم به این حقیقت كه تو شبی پرستاره میسازی
و اگر خون سرخ لازم بود كربلا را دوباره میسازی
مادرت هم رسالتش این است نگذارد هر آن چه شد باشی
من به تو یاد میدهم كه چطور قهرمان جهان خود باشی
پسرم! قهرمان كوچك من! نقش خود را درست بازی كن
هر كجا دور، دور خاموشی است با سكوتت حماسهسازی كن!
دشمن از دستهای كوچك تو مثل برگ از تگرگ میترسد
تو فقط كوه باش و پابرجا مرگ تا حدّ مرگ میترسد!
من برای دلیر كوچك خود تا قیامت چكامه میخوانم
توی گوشت به جای لالایی بعد از این شاهنامه میخوانم...
حمیدهسادات غفوریان
حوالی: شعر, غزل, مثنوی, سپید