آنکه دیوانه ی دیوانِ همین مولاناست
غیر از این ، گر چه تو را سوخت جگر ، هیچ مگو : "من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو "
من بی او شده بی من شده، وای از من او ! غم فرو رفته سرا پای تنم تو در تو
چه بگویم که نگویی تو به من رو در رو : سخن گنج مگو جز سخن رنج مگو
ور از این بی خبری ، رنج مبر هیچ مگو "
هیچ، هر هیچ، به سر هیچ، به هیچش می خفت غم بزرگ است ولی در دل باریک نهفت
من منم، من همه ام، همهمه ام، با همه جفت "دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو"
بی خبر هستم و از هر چه خبر می ترسم خانه خالی ست و از کوبه ی در می ترسم
بجز از عشق ، من از هر چه خطر می ترسم "گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو "
حرف ناگفتنی ام را به زبان خواهم گفت مثل رفتار همین رود روان خواهم گفت
فارسی، هرچه که فرمود همان خواهم گفت "من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو"
چشم می خواست تو را بیند و نابینا شد آمدم از تو بگویم که زبانم تا شد
دل نمی خواست که دیوانه شود اما شد "قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد
در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو"
از چپ و راست بخوان، فرق ندارد، من، درد هستم و قسمت من نیست به جز رویی زرد
چه کسی بود مرا درد به دنیا آورد "گفتم ای دل چه مهست این دل اشارت میکرد
که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو "
وسعت روح من از کالبدم بیشتر است از خودم بیشترم زیرِ من از خود زبر است
گرچه خود زود رسیدم، منِ من در سفر است "گفتم این روی فرشتهست عجب یا بشر است
گفت این غیر فرشتهست و بشر هیچ مگو"
هرچه تا خویش دویدم کمی از من کم شد کمی از کم شدنم ماند و همان هم غم شد
غمِ کم کم شدنم بیشتر از عالم شد "گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد
گفت میباش چنین زیر و زبر هیچ مگو"
دیرسالی ست کبوتر شدم اما بی بال آسمان هست ولی فرصت پرواز محال
پر به دوشت، نپریدی تو از این قال و مقال "ای نشسته تو در این خانه پرنقش و خیال
خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو"
هر شب آیستن یک دردم و شعرم عیساست مریمم من، قلمِ من، پَرِ جبریل شماست
آنکه دیوانه ی دیوانِ همین مولاناست "گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست
گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو"
مریم جعفری آذرمانی
بی ربط نوشت: از پیروزی تیم ملی والیبال ایران بر آمریکا خوشحال شدیم . همین پیروزی در والیبال هم غنیمت است. (گرچه می دانم که والیبال یک ورزش است و ... اما حاضر بودم از همه تیم های دیگر بجز عربستان !!!ببازیم ولی آمریکا را ببریم)
حوالی: شعر, مخمس, مریم جعفری آذرمانی