داستان کشتن
این خود داستان است که می کشد
ببین آدم را گفت فرزندانش را که نذر کنید اما چه شد که کلاغی به ما مابقی داستان را گفت و کسی کشته شد
قبل ما آمدهبودند که آدم باشند
یک کلاغ آمد و آموخت که قابیل شویم مژگان عباسلو
فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ
نفسش او را به کشتن برادر ترغيب کرد ، و او را کشت و از زيانکاران گرديد
فَبَعَثَ اللّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَـذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ
سپس خداوند زاغى را برانگيخت كه زمين را [به جستجو] مىكاويد، تا به او نشان دهد كه چگونه جسد برادرش را پنهان كند. [قابيل] گفت: واى بر من! آيا عاجز بودم از اين كه مثل اين زاغ باشم تا جسد برادرم را پنهان كنم؟! آنگاه از پشيمانان گشت سوره مائده آیه 30و31
احسان جمشیدی
حوالی: برداشت آزاد, قابیل, هابیل, آدم